بیانیه شماره 2 تحصن اکبر



بیانیه شماره 2 تحصن اکبر
مردم چشمم به خون آغشته شد/ در کجا این ظلم بر انسان کنند؟
در سال 2009 امواج سبز مردمی در خیابانهای ایران مورد حمله و سرکوب رژیم جمهوری اسلامی قرار گرفتند و طی شش سال اخیر نیز بخشهای الیت و نخبه آن امواج سبز، تحت فشار و سرکوب بوده اند.
این موضوع برای من قابل پذیرش نیست.
من باید جلوی آن رژیم را می گرفتم و مجازاتش می کردم، اما نمی توانستم. ریشه های نتوانستنم را بررسی کردم، دیدم کشورهای 5+1 مسوول این نتوانستن هستند. 
پرونده ای برای شش قدرت جهانی حاوی "اعلامیه های هجده گانه تحصن اکبر در مقابل دفتر سازمان ملل در تهران" تهیه کردم و داشتم می آوردم به سازمان ملل تا در عرصه بین الملل روی میز بگذارم. اما شش قدرت جهانی در بامداد یکشنبه 30 فروردین 1394 مصادف با 19 آوریل 2015 بوسیله دلقک خودشان (یعنی ترکیه که نه جرات شنیدن نامه های اکبر به عالیجناب اردوغان را داشت و نه جرات معرفی دادگاه ترکیه ای ضد اکبر و ابلاغ رای آن دادگاه به اکبر در زمان لازم را،) یک ضربه محکم و موثر دیگر نیز به من زدند تا تعادل و انسجام من از هم بپاشد.
اتفاقا در همان اعلامیه های آخر، من یک توافقی را به شش قدرت جهانی القا کرده بودم که plan A را توی آرشیوهایشان قرار می دهم و فقط plan B را روی میز می گذارم. اما آنها حتی از بازی دیپلماتیک با اکبر نیز وحشت کردند و دست به خشونت بر علیه اکبر زدند و بازی اکبر را به هم ریختند. آنها از تاثیرات خطرناک این بازی دیپلماتیک برای امنیت کشورهایشان در بلند مدت، ترسیدند و این بازی را در نطفه خفه کردند. از این پس من دیگر در مورد ارایه این پرونده دست و دلم نمی لرزد و plan A  و plan B و این قبیل تعارفات و ایهامها و عدم صراحتها نخواهم داشت و همینک و همینجا اعلام می کنم که کل آن اعلامیه های هجده گانه بطور درسته و قابل لمسی روی میز است و کار ارایه رسمی آن به پایان رسیده و هزینه هایی نیز برای این ابلاغ کردن پرداخته شده است. و همه تاثیرات لازم بطور اتوماتیک اعمال می شود و دیگر نیازی به اقدامات بیشتر از سوی اکبر نیست و من که امنیت پایدار کشورهای 5+1 در کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت را بطور دقیق مین گذاری کرده و پاسخگو شدن را بعنوان تنها راه پیش روی ایشان قرار داده ام از این پس می توانم بروم پی زندگی خودم و به زندگی خودم برسم.
من امروز همینک و همینجا در این سند می گویم که در اثر آن ضربه، دیدگاهها و نظر من در مورد کشورهای 5+1 تغییر نکرده و من بر همان مواضع خودم تاکید می کنم و معتقدم که کشورهای 5+1 باید جوابگوی فوران گستاخانه و ضد سبز خودکامگی رژیم جمهوری اسلامی در عرصه های داخلی ایران شش سال اخیر باشند و هزینه آن را _حتی در صورت لزوم از امنیت خودشان_ بپردازند.
من چه زنده باشم و چه مرده باشم امنیت پایدار کشورهای 5+1 در کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت را به چالش می کشم و برای آن شش قدرت جهانی خطرناکم، پس هستم.  
ضعف انسان و قدرتمند بودن دولتهای 5+1 طی دهه های اخیر، نتایج چندان جالب و خوشایندی برای جهان امروز به همراه نداشته است. کشورهای 5+1 در دوران معاصر که دوران برتری و سروری و یکه تازی های ایشان در عرصه جهان بوده است به میزان کافی به سمت متعهد تر، مسوولیت پذیر تر و پاسخگو تر شدن در مورد اوضاع جهان و جهانیان گام برنداشته اند و به سمت خودکامگی متمایل شده اند و هر گونه "ناظر کل" ی بغیر از خودشان را نیز بی اعتبار دانسته اند.
و جالب است که برای زیر پا گذاشتن حقوق و تکالیف الهی و بالا بردن قدرت چانه زنی خودشان در معامله با حاکمیتهای خودکامه و شرور بر سر حقوق و منافع ملتها و کشورها و برای اهدافی از این دست، عبارت" حمایت از حقوق بشر" را نیز به کار برده اند تا بشر را در تقابل با هر آنچه که در نظرشان مزاحم و نالازم بود ارنج (چیدمان) کرده باشند.
داشتن چنین دیدگاه و سیاستی در مورد بشر از سوی شش قدرت برتر در جهان معاصر، چیزی از بشر باقی نمی گذارد بجز تفاله ای حقیر، ذلیل و کم ارزش که حتی عبادت، معرفت و عشقش نسبت به خدا نیز ارزش چندانی نخواهد داشت.
به همین دلیل من چنین دیدگاه و سیاستی در مورد خودم از سوی شش قدرت جهانی را _چه بصورت ناخودآگاهانه اعمال شده باشد و چه بصورت خودآگاهانه_ نپذیرفته ام و در مقابل آن ایستاده ام. من تسلیم این صحنه آرایی خطرناک نمی شوم و به آن اعتراض می کنم و "نه" گفتن، کمترین کاری است که می توانم در اینمورد انجام دهم.
.
تداوم مطالعات و پژوهشهایم بمنظور پیشرفت و توسعه علمی، فرهنگی، هنری و صنعتی را برای جهان پیرامون مهم، لازم و ضروری می دانستم اما در ایران موفق نمی شدم امکان تداوم مطالعاتم را بیابم. از ایران رفتم تا خبر موفقیتهایم در خارج را بعنوان سوغاتی برای ایران و ایرانیان بیاورم و دیدارها، مصاحبه ها و آشنایی هایم با ایشان در وضعیت، شرایط و سطوح آبرومندانه تر، بهتر و برتری اتفاق بیفتد.
شنیده بودم که یک ریفرنسی در عرصه بین الملل هست به نام "سازمان ملل". سازمان ملل را یک مرجع هوشمند، ناب، مستقل و سالم تصور کرده بودم که به نبوغ من اهمیت خواهد داد!
در سال 2005 از سازمان ملل برای مهاجرت به یک کشور پیشرفته غربی کمک خواستم. غافل از آنکه کشورهای 5+1 بطور خودآگاهانه و یا ناخودآگاهانه و محسوس و مستقیم و یا نامحسوس و غیر مستقیم سازمان ملل را تحت فشار گذاشته بودند تا سازمان ملل نتواند به درخواست پناهندگی و مهاجرت من پاسخ دهد. معطل و بلاتکلیف مانده بودم و دوران جوانی و فوران نبوغ و روزهای ارزشمندم داشت هرز و هدر می رفت و من نمی توانستم برای زندگی خود برنامه ریزی کنم.
تا آنکه رفتار نامسوولانه شش قدرت جهانی که پشت نقاب سازمان ملل پنهان شده بودند باعث شد که من بطور صریح و با جدیتی ویژه خواهان یک پاسخ روشن، رسمی و کتبی قبولی و یا ردی به درخواست پناهندگی خود از سازمان ملل شوم و بارها و بطور مداوم بر این موضوع تاکید کنم.
می خواستم در صورت پذیرفته شدن، با کمک و حمایت سازمان ملل به تداوم مطالعات و پژوهشها و اهداف بعدی ام بپردازم و بر آن متمرکز شوم و در صورت پذیرفته نشدن نیز خودم یک فکری به حال خودم کنم و با در نظر گرفتن ظرفیتها، امکانات، فرصتها و شرایطم برای روزها، هفته ها، ماهها و سالهای عمرم برنامه ریزی کنم.
زمان بلاتکلیفی و تعلیق زندگی من طولانی شد و ما به سال 2009 رسیدیم. و من بدون آنکه متناسب با حرکت و رشد و نمو جهان پیرامون حرکتی کرده باشم و به پیشرفت و دستاوردی و به جایی رسیده باشم و برای ضرورتهای پیش آمده و ناغافل در آن سال آمادگی داشته باشم و کاری از دستم در آن شرایط جهنمی بر بیاید، مثل آدمهایی که در امتداد صد متری شعاع ضلع شمال شرقی میدان ولیعصر تهران، پلیس ایران با باتوم توی سرشان زده باشد گیج شده بودم. و در همان حال هنوز باز هم بطور مداوم خواهان یک جواب روشن، رسمی و کتبی قبولی و یا ردی به درخواست پناهندگی ام از سازمان ملل بودم.
و زندگی ام ثبات نداشت و من نمی توانستم برای زندگی ام برنامه ریزی کنم و مجبور بودم که فقط به شغلهای روزمزد، موقتی و کوتاه مدت بیندیشم.  هر چند که من دارای شان ویژه خودم هستم و در سیاست هم فقط یک آموزگار بی طرف و ناظر حقوق بشر بودم،
اما چونکه سبزهای ایران نسبت به حاکمیت خودکامه ایران پندار، گفتار و رفتار (گفتمان و موضع) بسیار بسیار محترمانه تر و مودبانه تری در مورد ایران و ملت ایران داشتند و ارزش، احترام و اهمیت بسیار بسیار والاتری برای ایران و ملت ایران قایل بودند و به آموزه های سبز بسیار نزدیکتر و آشناتر بودند
و ملت ایران خود گرفتار و درگیر مشکلاتی بودند و بیشتر نگران وضعیت مالی و امنیتی خودشان بودند تا وضعیت سبزهای خودشان، و نمی توانستند و یا نمی خواستند از سبزهای خودشان به قدر کافی حمایت کنند و سبزهایشان (اعم از امواج و یا نخبگان سبزشان) برایشان ارزش حمایت و دردسرهای احتمالی مربوط به حمایت را نداشتند و جای حمایت شش قدرت جهانی، سازمان ملل، نیروهای ماورائی و خدا نیز در اینمورد خالی بود، حامی جنبش سبز هم شده بودم.
 و علی رغم آنکه سبزهای ایران خود درگیر و گرفتار سرکوب شدن توسط رژیم ایران و اپوزیسیون محافظه کار، اصلاح طلب و برانداز بودند و نتوانستند و یا نخواستند که ارزش و اهمیت لازم را برای من قایل شوند و مرا کمک کنند، اما جنبش سبز و آنها (سبزهای ایران) برای من ارزشمند و دارای اهمیت ویژه بودند و من از ایشان حمایت کردم. و بخش قابل توجهی از انرژی هایم نیز در اثر آسیب و ضرر دیدن از طرف ایران و ایرانیان ضد سبز، کشورهای 5+1 و دلقکشان (ترکیه) از دست می رفت.
وقتی که ملتهای کشورهای 5+1 داشتند خوش، خوش می چریدند من اینجا در ایران طی شش سال اخیر داشتم می گفتم: "سبزها را سرکوب نکنید." و بخاطر همین حرف هم تضعیف می شدم و صدمه و آسیب می دیدم و آنقدر در این راه تنها بودم که نه فقط مردم ایران از من می پرسیدند "به تو چی می رسه" و حتی کارخانه دارهایشان نیز همچون کارگرهایشان چشمشان به جیب من بود، که حتی برای سران اپوزیسیونشان نیز متفاوت، عجیب، غریبه، بیگانه و "بدهکار امتحان پس دادن و به درجه رفیع ایثارگری و شهادت نایل شدن" به نظر می رسیدم و نمی توانستم در آن شرایط نامطلوب و نا مناسب به آنها نزدیک شده و از آنها کمک بخواهم و از سوی آنها نیز تمایل و اراده ای برای کمک به اکبر وجود نداشت.
و ما به حدود شش سال پس از سال 2009 یعنی به سال 2015 رسیدیم و من هنوز هم در پی یک جواب روشن، رسمی و کتبی قبولی و یا ردی به درخواست پناهندگی ام از سازمان ملل بودم و این موضوع را در سند ژانویه 2015 اکبر نیز بطور مشروح و دقیق مطرح نموده و مورد تاکید قرار دادم.
ضربه های مهم و موثر متنوع و زیادی طی این سالها از سوی گروه 5+1 به من زده شد که هر یک به سهم خود در آسیب و صدمه زدن به من  و در تضعیف، تحقیر و سرافکندگی من نقش داشته اند.
تا آنکه در بامداد یکشنبه 30 فروردین 1394 مصادف با 19 آوریل 2015 و پس از آنکه من شغل عالی و درآمد عالی خودم را رها کرده و با شرکتی که در آن کار می کردم تسویه کرده و با دهها نفر در آن شرکت (با نزدیک به هشتاد و یا صد نفر) خداحافظی کرده و گفته بودم که به ترکیه می روم
و پس از آنکه من به برخی نقشهای موذیانه کشورهای 5+1 در پس نقابهایی همچون سازمان ملل، حقیقت و خدا پی برده
و در "اعلامیه های هجده گانه تحصن اکبر در مقابل دفتر سازمان ملل در تهران" طی سالهای اخیر، آنها را افشا کرده بودم
و داشتم همان اسناد
به مثابه پرونده به روز شده پناهندگی اکبر
را
روی میز می گذاشتم،
یک حمله موثر و مهم دیگر نیز از سوی گروه 5+1 بر علیه من انجام شد و یک ضربه موثر دیگر نیز به من زده شد و من در مرز بطرز از پیش اعلام نشده ای توسط پلیس ترکیه از ورود به خاک ترکیه منع شدم و به ایران بازگردانده شدم. پی گیری های هفته های اخیرم نیز به جایی نرسید و ترکیه وضعیت حقوقی من از نظر دادگاههای ترکیه را به من ابلاغ نکرد. چنان که گویی حکم منع ورود نزدیک به شش ساله و حتی بیش از آن، از هوا صادر و به پلیس مرزی ترکیه ابلاغ شده باشد و نه از منبعی ترکیه ای!
من به کشورهای 5+1 و همچنین به سفارتخانه هایشان در تهران هشدار می دهم که این خط مشی ترکیه خیلی برای اکبر نفس گیر است. هم امروز نفس گیر است و هم می تواند پس از موفقیت احتمالی ام در ورود به خاک ترکیه نیز مشکلاتی را از سوی مافیای ضد اکبر و فاسد امنیتی ترکیه برایم ایجاد کند.
و با وجود همه این شرارتها بر علیه اکبر، من امروز پس از گذشت بیش از شش سال از سال 2009 هنوز هم روی پاهایم ایستاده ام و می گویم:
من یک جواب روشن، رسمی و کتبی قبولی و یا ردی به درخواست پناهندگی ام از سازمان ملل می خواهم.
این هدف خیلی ابتدایی است. و کشورهای 5+1 در اینجا یک تکنیک تبلیغاتی به کار برده اند. یعنی مرا به ابتدائیات یک زندگی حداقلی درگیر و مشغول کرده اند تا حقانیت صدای من در ظاهر و نزد افکار عمومی نامطلع و سطحی، تحقیر، تضعیف و بی اهمیت شود. من می خواهم در صورت ردی بودن آن جواب، نیروی بیشتری را صرف دستیابی به آن جواب نکنم و اندک انرژی و توان باقیمانده ام را هرز و هدر ندهم.
اما کشورهای 5+1 به سازمان ملل اجازه نمی دهند که یک جواب روشن، رسمی و کتبی قبولی و یا ردی به درخواست پناهندگی من بدهد و از سازمان ملل، از حقیقت و از خدا فقط چیزهایی در حد و اندازه های عروسک خیمه شب بازی و مترسک برای جهان باقی گذاشته اند. خیلی جسارت و گستاخی کرده اند.
و من که حتی به یک جواب روشن، رسمی و کتبی ردی به درخواست پناهندگی ام از سوی سازمان ملل هم قانع بودم و آن را یک موفقیت و پیروزی و فرصت دستیابی به ثبات برای خودم محسوب می کردم سزاوار اینهمه شکست، تضعیف، تحقیر و سر افکندگی نبودم.
اینهمه فحاشی، عربده کشی، ضرب و شتم و دیپورت بر علیه اکبر در عرصه بین الملل به چه معناست؟ آیا اسمش "وضعیت" است؟ اسمش شکست است، تضعیف است، تحقیر است، سر افکندگی است. کشورهای 5+1، جهان معاصر را که اکبر باید در هر یک از همه کشورهایش شعبه ای از ورک شاپ و سازمان پژوهشهای اکبر تاسیس کرده باشد، به یک جهنم تمام عیار برای اکبر تبدیل کرده اند. اما این سند (همین متن) یکی دیگر از تلاشهای اکبر طی سالهای اخیر است که در نتیجه آنها این موضوع و معادلات مربوط به آن _دست کم در آینده بلند مدت_ تغییر خواهد کرد.
سیاستشان آن بوده است که اشتها و انگیزه ای برای زنده ماندن در من باقی نماند.
گرفتن جواب قبولی و یا ردی درخواست پناهندگی به سازمان ملل یک هدف ابتدایی بود تا در صورت رد شدن، من بتوانم با مسوولیت ابرقدرتهای مسلط بر جهان، برای امور بعدی ام برنامه ریزی کنم. اما بخش عمده نیروها، ظرفیتها، امکانات و فرصتهایم را در راه دستیابی به همین هدف ابتدایی از دست دادم.
شش قدرت جهانی گلوی مرا فشرده و راه تنفس مرا بسته اند و توانسته اند همه فعالیتهای دیپلماتیک من در راه تلاش برای برخورداری از یک تنفس عادی را سرکوب کنند و وضعیت مرا به سطح جهنم اینک و اینجا تنزل دهند. نمی شود. همه راهها را بسته اند. توانسته اند مرا در راه برخورداری از تنفس عادی و حق حیات پیر کنند و نیروهایم را تحلیل ببرند. من از آنها می خواهم که به این کار ادامه ندهند.
نیروها، ظرفیتها، امکانات و فرصتهایم باید مستقیما صرف تمرکز بر اهداف بعدی ام از قبیل رفاه و آسایش زندگی، تداوم مطالعات و پژوهشهای اکبر و رسیدن به فرصت تامل و پیشرفت و توسعه علمی، فرهنگی، هنری و صنعتی توام با عشق و حال، تفریح و خوش گذرانی و عیش و نوش می شد. اما شش قدرت جهانی دست و پای مرا با احتیاج به ابتدائیات یک زندگی حداقلی بسته بودند.
حالا که اینقدر مرا از ریخت یک نابغه، پژوهشگر و نوآور انداخته اند و اینقدر هزینه حمایت از مرا و هزینه همکاری با مرا و یا حتی هزینه اعتنا به مرا برای سازمان ملل و برای همه اسپانسرهای باالقوه اکبر بالا برده اند و من در نظر ایران و انواع و اقسام سرمایه داران مادی و معنوی اش که مشخصه معدلشان در اینجا و اینک جارکشی است بدون خطر پذیری های بیش از پیش ارزش و بهای سرمایه گذاری و در برخی موارد حتی ارزش برخورداری از حقوق کارگری و حمالی خودم را نیز ندارم،
و حال که مردم سبز ایران در سال 2009 و جنبش سبز و سبزهای مردم ایران طی شش سال اخیر مورد حمله و سرکوب و تعقیب و مجازات قرار گرفتند و این موضوع برای من قابل پذیرش نیست و حال که من از رژیم ایران خواسته بودم که اپوزیسیون ایران خوب و عالی باشد اما رژیم ایران سعی کرد اپوزیسیونی رذل و حقیر برای ایران باقی بگذارد تا خودش خوب و خوش قیافه و خوش هیکل به نظر برسد،
5+1 خودشان باید از من حمایت کنند تا نبوغ و استعدادهای سازنده و خیر مرا به نیروی شری که به سفارتخانه های آنها در تهران حمله فیزیکی انتحاری می کند تبدیل نکرده باشند و چنین اقدامی تنها گزینه و بهترین گزینه پیش روی من نباشد.
اینجانب علی اکبر ابراهیمی (اکبر)
خواهان "اتحاد و همکاری کشورهای 5+1 با هم برای دادن کمی امکان تنفس و امکان حیات به اکبر" هستم. آنها یا باید در اینمورد اقدام کنند یا باید سفارتخانه هایشان در ایران را رها کنند و بروند. تا هر لحظه سایه خطر حمله فیزیکی ناگهانی اکبر بالای سرشان نباشد.
من امروز سفارتخانه های 5+1 در تهران را تهدید می کنم به حمله فیزیکی ناگهانی ضربتی و حمله های فیزیکی ناگهانی مکرر و مداوم.
در این راه بازداشت شدن هم برایم قابل پذیرش نیست و هر گونه برخورد امنیتی و قضایی با اکبر نیز باید از جانب خود کشورهای 5+1 باشد و نه از جانب جمهوری اسلامی که در سرکوبهای سال 2009 نقش مستقیم داشته است. و ممکن است در صورت بازداشت شدن از جانب نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی ایران و یا نیروهای امنیتی کشورهای 5+1 در تهران به سمت گزینه هایی همچون اعتصاب غذا متمایل شوم. احتمال دست زدن به اعتصاب غذا و یا خودکشی از پیش اعلام نشده اکبر، حتی قبل از اقدام به حمله فیزیکی به آن سفارتخانه ها و قبل از بازداشت شدن هم وجود دارد. احتمال خودکشی نکردن تحت هر شرایطی هم وجود دارد. احتمال انصراف از حمله فیزیکی حتی در صورت عدم تحقق شرایطم نیز وجود دارد.
هدف، پاسخگو کردن کشورهای 5+1 در مورد سرکوب مردم سبز ایران در سال 2009 و سبزهای مردم ایران طی شش سال اخیر و همچنین در مورد زمان، زندگی، نبوغ و پیشرفت از دست رفته اکبر است. شش قدرت جهانی باید هزینه این موضوعات را در کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت متحمل شوند و بپذیرند و بپردازند و خسارتهای مربوطه را _حتی اگر به قیمت نفی موجودیت خودشان هم که شده_ کاملا جبران فرمایند. کشورهای 5+1 خودشان انتخاب کرده اند، انتخاب می کنند و انتخاب خواهند کرد که این هدف با همکاری ایشان محقق می شود یا با تنبیه ایشان.
می خواهم که همه جهان از این سند تهدید آمیز مطلع شوند و از رسانه ها می خواهم که این سند را منتشر فرمایند. کار تبلیغاتی و اطلاع رسانی رسانه ها در مورد این سند خیلی برایم مهم است. می خواهم همه بدانند که من شش قدرت جهانی را تهدید و تحدید کرده ام و نتیجه عملکرد آنها مورد تایید من نبوده است و من مسوول خودکامگی ها، فسادها، ظلمها، سوء مدیریتها و کاستی های آنها نیستم.
اگر قرار باشد پس از حمله فیزیکی به آن ساختمانها من حمایت شوم و اتفاقاتی بیفتد و من پیروز شوم و .... خوب است. قشنگ هم هست. اما اگر قرار باشد پس از حمله فیزیکی به آن ساختمانها من به زندان بروم و یا بمیرم و .... گمان می کنم خدا ناخشنود خواهد شد.
پس من سعی می کنم چنین اقدامی آخرین گزینه ام باشد. اگر گزینه هایی همچون "امکان مهاجرت" و دور شدن از خطر استهلاک و یا بازداشت توسط حکومت جمهوری اسلامی ایران را داشته باشم، حتما قبل از حمله فیزیکی به سفارتخانه های شش قدرت جهانی در تهران، آن گزینه ها را خواهم آزمود.
"من به امنیت کشورهای 5+1 اعتراض دارم و در مقابل امنیت آنها ایستاده ام."
من با شعار فوق، جانم را کف دستم گرفته ام و در حال خرج کردن جان و امکان حیات و زندگی ام برای انتقام گیری از کشورهای 5+1 هستم و همه توش و توان سالهای قبلم برای زنده ماندن در من باقی نمانده است.
اما من این کار را به اجبار و اصرار خود کشورهای 5+1 انجام می دهم و خودم به این کار اصرار ندارم و آن را به میل خودم انجام نمی دهم و نمی خواهم که خودم را به خطر بیاندازم و به کشتن دهم.
من فقط خواهان کمی امکان تنفس هستم
و سفارتخانه های 5+1 در تهران را در این سند تهدید و تحدید کردم تا بر اهمیت درخواستم از کشورهای 5+1 تاکید کرده باشم:
همانطور که در اعلامیه شماره 11 تحصن اکبر نیز بطور دقیق بیان شده، من در عرصه بین الملل در اثر انتقاد نسبت به کشورهای 5+1 به شدت ضعیف شده ام و باید از حمایت رسمی کشورهای 5+1 برخوردار شوم تا امکان بازیابی بخشی از توانایی هایم برای تنفس و حیات، ممکن و ممکن تر شود. و بتوانم زنده بمانم و نشانه ای و سندی باشم زنده از پرونده ای که در مورد سرکوب مردم سبز ایران و سبزهای مردم ایران برای شش قدرت جهانی ساخته و در عرصه بین الملل روی میز گذاشته ام.
من فقط خواهان کمی امکان تنفس هستم. آیا "این" خود یک عقب نشینی و قناعت به تکرار همان بازی دیپلماتیک  plan A و plan B اکبر نیست؟
آیا گروه 5+1 قصد جان اکبر را کرده است؟
اصلا چه لزوم و ضرورتی هست که کشورهای 5+1 امنیت داشته باشند؟ من امنیت آنها را تایید نمی کنم.
کشورهای 5+1 نه در مورد وضع صلح در جهان، نه در مورد وضع بهداشت در جهان، نه در مورد وضع آموزش در جهان و نه در مورد وضع دیگر معیارها در جهان، کارنامه افتخار آمیزی ندارند. کارنامه قابل قبولی نیز ندارند.
نمی دانم در استهلاک اکبر و یا در مرگ اکبر چه نفعی و چه منافعی برای کشورهای 5+1 هست؟!
برخورداری اکبر از رفاه و آسایش و فرصت تامل و
تداوم مطالعات و پژوهشهای اکبر و
توسعه علمی، فرهنگی، هنری و صنعتی اکبر
چه خطری برای کشورهای 5+1 دارد که اکبر باید در عرصه بین الملل اینقدر ضربه می خورد و تضعیف، تحقیر و سر افکنده می شد؟!!!

علی اکبر ابراهیمی
جمعه ۱۵ خرداد ۱۳۹۴
۵ ژوئن ۲۰۱۵
تهران
مقابل سفارتخانه های کشورهای 5+1

پست‌های معروف از این وبلاگ

بر سر مهاجران ایرانی چه آورده اند؟

یک فرصت استثنایی دیگر برای کشورهای 5+1