سه یادداشت از اکبر
Turkish Dream
رویای ترکیه ای اکبر ادامه دارد و ادامه خواهد داشت
و ترکیه از گنجینه ای به نام "علاقه اکبر به ترکیه" برخوردار است و برخوردار خواهد بود حتی اگر تا پایان عمرم نیز نتوانم و یا نخواهم به ترکیه سفر کنم.
وقتی که این گنجینه برای ترکیه آنقدر اهمیت دارد که ده سال دارد به خودش کلنجار می رود که به اکبر بگوید منع ورود داری اما نمی تواند و دلش برایم تنگ شده است و دوست دارد که من حتما بیایم لب مرز برگردم، خوب برای من نیز مهم است و من نیز دلم برای ترکیه تنگ شده است! آآع.
رویای ترکیه ای اکبر، بعد از ایران، دومین معدن غنی فرهنگی برای الهام ایده ها به اکبر و فریز نشدن و نپوسیدن مغز اکبر است و خواهد بود.
رویای ایرانی اکبر بخاطر شدت و حجم سرکوب اکبر و چشم انداز ایران اکبر در ایران، نسبتا خاصیت خودش را از دست داده است اما رویای ترکیه ای اکبر نسبت به ایران از آسیب کمتری تاثیر گرفته و کمتر ضایع گشته است.
من ترکیه را دوست دارم و خواست مجازات ترکیه _اگر که چنین خواستی در من وجود داشته باشد که فعلا که تا کنون وجود نداشته است_، به معنای دشمنی و بدخواهی اکبر نسبت به ترکیه نیست و نخواهد بود.
پایان یادداشت اول.
حمایت از کارگران معترض در ایران
از اعتراضات هفته ها و ماههای اخیر کارگران و معلمان و دانشجویان و دیگر اقشار مردم در ایران حمایت می کنم. یک جوری بودجه کشور را خرج کنید که نه فقط طبقات نزدیک به حکومت، بلکه همه دیگران نیز از امکان و قدرت خرید برخوردار شوند. ضمنا یادمان باشد که من همواره پولهای باد آورده ای همچون پول نفت را برای زیرساختهای توسعه کشور پسندیده ام.
پایان یادداشت دوم.
امیر فخر آور بدو بیا اینجا
بدو بیا اینجا می خوام سراپاتو طلا بگیرم.
فقط مواظب باش که سراپاتو گه نگیرم. می دونی چرا؟
چونکه معدل ایرانیان معاصر در هر سطحی که باشه، برای سراپای مخاطب نیز ارمغانی در سطح خودش می تونه به بار بیاره.
پس حالا که "اپوزیسیون" ایرانی از ایده احمقانه و افتخار آفرین و غرور آمیز "میدان میلیونی" و حماسه سکوت در ۲۵ خرداد ۸۸ عبور کرده و ارتقا یافته و بهایش را نیز در سال ۸۸ پرداخته و این ارتقا مفت و مجانی نیز نبوده و امروز به ایده
"فتح تهران"
رسیده است،
تو چرا خودت را بعنوان تئوریسین ایده فتح تهران معرفی می کنی؟ مگر نمی دانی که مهره های ستون فقرات اپوزیسیون ایرانی، نسبت به یکدیگر حساسیت دارند؟ آیا دنبال کمر درد و مشکلات اساسی برای اپوزیسیون ایرانی می گردی؟
خودت را بکش کنار و از دور روی تئوری فتح تهران کار کن و طوری ارائه اش کن که بطور ریشه دار، جدی و مستندی، به نام هر یک از همه اپوزیسیونهای ایرانی ثبت بشه. به نام همه شون ثبتش کن. دروغ نگو، عمل کن در ثبت امتیاز تئوری برتر به نام همه.
تو فقط کشفش کردی و زودتر پیداش کردی و سریع پریدی وسط و تبیین و تعریفش کردی و اعلامیه صادر کردی. چه خبرته! بقیه هم خودشون ناخودآگاهانه می دونستن. آشغالی بزرگه هم که می رفتیم با بچه ها برای پیدا کردن پلاستیک و دیگر مواد قابل فروش به نمکی نون خشکی، "هر کی اول دیده" بود نیز اهمیتی داشت.
اگه حتی یک مهره بیمار باشه، ستون فقرات کار نمی کنه و فلج می شه. از یه آدم فلج کسی خوشش نمیاد.
هر مهره به اندازه کل مهره ها مهمه.
شاید به تنهایی نتونه شفا بیاره اما به تنهایی می تونه فلج کنه و مدعی بشه که "من دلم شکسته و از من نه دلجویی شده و نه تقدیر".
فرشگرد هم تئوری ش خوب بود. اما به همون نسبتی که با لحن "نفی دیگران" اومد و نفهمید که غذاش رو از همه مهره ها داره می خوره و نه فقط از ارثیه بابای خودش، خودش رو کم ارزش کرد.
که البته فرشگرد محترم است و زیاد هم با یک چنین لحنی نیومده بود و با اتومبیل آخرین سیستم خودش نیومده بود و گرد و خاک به پا نکرده بود و اگه هم گرد و خاکی بوده مربوط به لگن خود اپوزیسیونهای ایرانی بود که خودشون فرشگرد رو سوار کرده و آورده بودند و مسوولیت گرد و خاک با فرشگرد نبود و البته کسی هم از گرد و خاک مربوط به اتومبیل خودمون ناراحت نشد چونکه اتومبیل و "سیستم" فکستنی مان را با هم و با تلاش و زحمت بدست آورده بودیم و کمی گرد و خاک اصلا مهم نبود.
مهم همینه که سیستممون کار کنه و کار رو انجام بده و ما رو به چشم انداز هدف برسونه. وقتی که برسیم آبروی همه ما تامین شده است و اگر نرسیم، تنها راه ارتقا و نجاتمان ملامت یکدیگر و صدمه زدن به یکدیگر و اعمال جراحی متعدد برای خارج کردن دیسکها از مهره ها و صدور احکام "منع فعالیت سیاسی بمنظور کسب قدرت و محدود ماندن به برخورداری از حق تلاش برای بدست آوردن پست های مدیریتی" برای خیلی از مهره ها خواهد بود.
حالا تو که با تئوری صحیح و با بهترین تئوری اومدی، آیا حتما باید شکست بخوری. تئوری رو به نام همه اپوزیسیونهای ایرانی ثبت کن.
هر کدومشون که استمرار طلب نباشند احساس فخر و غرور خواهند کرد از اینکه صاحب امتیاز و تئوریسین یک چنین ایده ای هستند.
پایان یادداشت سوم.
رویای ترکیه ای اکبر ادامه دارد و ادامه خواهد داشت
و ترکیه از گنجینه ای به نام "علاقه اکبر به ترکیه" برخوردار است و برخوردار خواهد بود حتی اگر تا پایان عمرم نیز نتوانم و یا نخواهم به ترکیه سفر کنم.
وقتی که این گنجینه برای ترکیه آنقدر اهمیت دارد که ده سال دارد به خودش کلنجار می رود که به اکبر بگوید منع ورود داری اما نمی تواند و دلش برایم تنگ شده است و دوست دارد که من حتما بیایم لب مرز برگردم، خوب برای من نیز مهم است و من نیز دلم برای ترکیه تنگ شده است! آآع.
رویای ترکیه ای اکبر، بعد از ایران، دومین معدن غنی فرهنگی برای الهام ایده ها به اکبر و فریز نشدن و نپوسیدن مغز اکبر است و خواهد بود.
رویای ایرانی اکبر بخاطر شدت و حجم سرکوب اکبر و چشم انداز ایران اکبر در ایران، نسبتا خاصیت خودش را از دست داده است اما رویای ترکیه ای اکبر نسبت به ایران از آسیب کمتری تاثیر گرفته و کمتر ضایع گشته است.
من ترکیه را دوست دارم و خواست مجازات ترکیه _اگر که چنین خواستی در من وجود داشته باشد که فعلا که تا کنون وجود نداشته است_، به معنای دشمنی و بدخواهی اکبر نسبت به ترکیه نیست و نخواهد بود.
پایان یادداشت اول.
حمایت از کارگران معترض در ایران
از اعتراضات هفته ها و ماههای اخیر کارگران و معلمان و دانشجویان و دیگر اقشار مردم در ایران حمایت می کنم. یک جوری بودجه کشور را خرج کنید که نه فقط طبقات نزدیک به حکومت، بلکه همه دیگران نیز از امکان و قدرت خرید برخوردار شوند. ضمنا یادمان باشد که من همواره پولهای باد آورده ای همچون پول نفت را برای زیرساختهای توسعه کشور پسندیده ام.
پایان یادداشت دوم.
امیر فخر آور بدو بیا اینجا
بدو بیا اینجا می خوام سراپاتو طلا بگیرم.
فقط مواظب باش که سراپاتو گه نگیرم. می دونی چرا؟
چونکه معدل ایرانیان معاصر در هر سطحی که باشه، برای سراپای مخاطب نیز ارمغانی در سطح خودش می تونه به بار بیاره.
پس حالا که "اپوزیسیون" ایرانی از ایده احمقانه و افتخار آفرین و غرور آمیز "میدان میلیونی" و حماسه سکوت در ۲۵ خرداد ۸۸ عبور کرده و ارتقا یافته و بهایش را نیز در سال ۸۸ پرداخته و این ارتقا مفت و مجانی نیز نبوده و امروز به ایده
"فتح تهران"
رسیده است،
تو چرا خودت را بعنوان تئوریسین ایده فتح تهران معرفی می کنی؟ مگر نمی دانی که مهره های ستون فقرات اپوزیسیون ایرانی، نسبت به یکدیگر حساسیت دارند؟ آیا دنبال کمر درد و مشکلات اساسی برای اپوزیسیون ایرانی می گردی؟
خودت را بکش کنار و از دور روی تئوری فتح تهران کار کن و طوری ارائه اش کن که بطور ریشه دار، جدی و مستندی، به نام هر یک از همه اپوزیسیونهای ایرانی ثبت بشه. به نام همه شون ثبتش کن. دروغ نگو، عمل کن در ثبت امتیاز تئوری برتر به نام همه.
تو فقط کشفش کردی و زودتر پیداش کردی و سریع پریدی وسط و تبیین و تعریفش کردی و اعلامیه صادر کردی. چه خبرته! بقیه هم خودشون ناخودآگاهانه می دونستن. آشغالی بزرگه هم که می رفتیم با بچه ها برای پیدا کردن پلاستیک و دیگر مواد قابل فروش به نمکی نون خشکی، "هر کی اول دیده" بود نیز اهمیتی داشت.
اگه حتی یک مهره بیمار باشه، ستون فقرات کار نمی کنه و فلج می شه. از یه آدم فلج کسی خوشش نمیاد.
هر مهره به اندازه کل مهره ها مهمه.
شاید به تنهایی نتونه شفا بیاره اما به تنهایی می تونه فلج کنه و مدعی بشه که "من دلم شکسته و از من نه دلجویی شده و نه تقدیر".
فرشگرد هم تئوری ش خوب بود. اما به همون نسبتی که با لحن "نفی دیگران" اومد و نفهمید که غذاش رو از همه مهره ها داره می خوره و نه فقط از ارثیه بابای خودش، خودش رو کم ارزش کرد.
که البته فرشگرد محترم است و زیاد هم با یک چنین لحنی نیومده بود و با اتومبیل آخرین سیستم خودش نیومده بود و گرد و خاک به پا نکرده بود و اگه هم گرد و خاکی بوده مربوط به لگن خود اپوزیسیونهای ایرانی بود که خودشون فرشگرد رو سوار کرده و آورده بودند و مسوولیت گرد و خاک با فرشگرد نبود و البته کسی هم از گرد و خاک مربوط به اتومبیل خودمون ناراحت نشد چونکه اتومبیل و "سیستم" فکستنی مان را با هم و با تلاش و زحمت بدست آورده بودیم و کمی گرد و خاک اصلا مهم نبود.
مهم همینه که سیستممون کار کنه و کار رو انجام بده و ما رو به چشم انداز هدف برسونه. وقتی که برسیم آبروی همه ما تامین شده است و اگر نرسیم، تنها راه ارتقا و نجاتمان ملامت یکدیگر و صدمه زدن به یکدیگر و اعمال جراحی متعدد برای خارج کردن دیسکها از مهره ها و صدور احکام "منع فعالیت سیاسی بمنظور کسب قدرت و محدود ماندن به برخورداری از حق تلاش برای بدست آوردن پست های مدیریتی" برای خیلی از مهره ها خواهد بود.
حالا تو که با تئوری صحیح و با بهترین تئوری اومدی، آیا حتما باید شکست بخوری. تئوری رو به نام همه اپوزیسیونهای ایرانی ثبت کن.
هر کدومشون که استمرار طلب نباشند احساس فخر و غرور خواهند کرد از اینکه صاحب امتیاز و تئوریسین یک چنین ایده ای هستند.
پایان یادداشت سوم.