آیا اکبرهای مردم را الاف کردید که خودتان را یکبار دیگر به انتخابات راه دهند؟!!!
آری اکبرهای ملت ایران به کشتن داده نشدند و به خطر و بلا مبتلا نگشتند که مهاجرانی, موسوی و خاتمی پیشنهاد سازش و معامله مطرح کنند. اگر آن سه شایسته و قدرشناس و حلال زاده بودند اول از اکبر تقدیر و تشکر می کردند و در سازمان ملل از وی حمایت می کردند که کار مهاجرت وی درست شود, نه آنکه آنقدر دنبال چیزهای نداشته خودشان بگردند و کمپینهای متفرقه به راه بیندازند که سهم اکبر فقط دیپورت باشد و بس.
از این پس من نیز همچون دیگران فقط منافع شخصی خودم را پی گیری می کنم و البته برای خودم متاسفم که منافع خویش را در تامین کامل منافع و مصالح کل اعضای جامعه و در کمک به دیگران و خیرخواهی برای دیگران و در خیر و صلاح دیگران و در دادرسی خلایق خدا می دانم و با چنین اعتقادی عمرم را هدر داده ام تا حدی که احمق فرض می شوم و طرف به ریشم می خندد و می گوید:"بجای حقوق کارگری ش, زن و بچه از رده خارج شده خودم رو انداختم بغلش"!!!
من داشتم آبروداری می کردم و می گفتم که مردم ایران مرا ستایش می کنند و به فکر من و خیر خواه و دلسوز من هستند. اما سازمان ملل, حکومت آذربایجان, حکومت ایران و مدعیان وراثت و صاحب امتیازی جنبس سبز ملت ایران هر یک به نوعی مرا به ایران دیپورت کردند تا من در مورد اکثریت مطلق جامعه ایران بگویم:
"جرم اصلاح طلبان جدی گرفتن اراده اراذل و اوباش
(قهرمانان باالقوه ای که در لابه لای مردم مخفی شده اند تا امروز که خطر و آزمون و چوب و چماق و میخ و سیخ هست و باید هزینه نامبر وان بودنهای خویش را پرداخت مدعیات و مطالبات حداکثری شان معلوم نشود)
مبنی بر تغییر رژیم که به گفتمان اکثریت مطلق جامعه نیز تبدیل شده بود و زیاد اهمیت دادن به آن اراده و گفتمان و همراه شدن با آن تا حد ایثارگری و فدا شدن بود.
آن روزهایی که سران اصلاحات را می پرستیدم داشتم منافع, استقلال و تمامیت ارضی ایران را با پارتی بازی به منافع جهان آرمانی ترجیح می دادم که از این بابت از خودم, از خدا و از همه اهالی جهان معذرت می خواهم".