امان از مشاوران حقیر اکبر در ایران سه سال اخیر


این روزها در این تنهایی و غربت از هر موجود عزیز و شریف و محترمی که راهنمایی و مشاوره می خواهم در پایان متوجه می شوم در قد و قواره ای نبوده است که نه به من روحیه بدهد و نه راهنمایی یا مشاوره. گمان می کنم مشاور و راهنمای اصلی من باید اراده اکبر باشد و با شناختی که از آن اراده رسیده ام مشاوره کنم. با خواست اکبر. با آنچه که به نظر اکبر خوشگل می رسد. ساعتی پیش در ایران که اصل منافع اکبر و پایگاه اصلی اکبر است در تاکسی, پاسخ اکبر مرا با وجود همه آشفتگی های سر و وضع و لباسم, به آغوش فرا خواند. البته ناگفته نماند که صبح به حمام رفته بودم. باید خودت را ببینم. تا تو نباشی و نظارت نکنی و اجازه نفس کشیدن ندهی, هیچ حرکتی از من ساخته نیست.
//

پست‌های معروف از این وبلاگ

بر سر مهاجران ایرانی چه آورده اند؟

یک فرصت استثنایی دیگر برای کشورهای 5+1