همگرایی ایران اکبر و ایران ضد اکبر در حمایت از اکبر
این یادداشت پس از سه سال از گذشت آغاز سرکوبهای گسترده سبزهای ایران
و بمناسبت سومین سالگرد 22 خرداد 88 تاسیس شد.
///////////////////////////
و بمناسبت سومین سالگرد 22 خرداد 88 تاسیس شد.
///////////////////////////
تصور شکست اکبر برای من ممکن نیست. حتی
اگر دیگرانی سر راه اکبر قرار گرفته باشن و بهای پیروزی اکبر عبور از اون دیگران باشه,
اون دیگران باید فدا بشن. من هیچگاه به اکبر اجازه پذیرش شکست را نداده ام و نخواهم
داد. چونکه ممکن است دلیل شکست اکبر, تقصیر و
ظلم من اعلام بشه و من به چنان صدمه عمیق روحی یی دچار بشم که دیگه هیچگاه نتونم خودم
و ببخشم.
اراده من بر پیروزی اکبر است. اکبر رو مظلوم
گیر اوردن, احمق گیر اوردن. من می خواستم به
اکبر نشان بدهم که برای کیا داره سگ دو می زنه. من از اکبر خواستم که شب رو
بشکنه و سیاهی رو بزاره زیر پا و فقط عاشق خودم باشه. اما اکبر از این عصر سیاه بی
خبر بود و تداوم احترام به جامعه رو بر تموم شدن به پای من ترجیه داد. و من هم تصمیم
گرفتم به هر قیمتی که شده و به هر شکل ممکن خودم رو بعنوان اولین نفر و حتی تنها فرد
توی دل اکبر جا کنم.
جامعه که سهله, حتی فرهیختگانی همچون خاتمی
هم شایسته ایثارگری های اکبر نیستن. پشت سر اکبر صفحه می زاشتن که اکبر گدا گرسنه است
و برای پاسخگویی به نیازهای اولیه و ابتدایی خودش به خاتمی رو زده. خاتمی شایسته و سزاوار اطرافیان خاتمی است. امثال رفسنجانی و دیگر
جنایتکاران و دسته گلها. اکبر نیازی به این کارها نداشت. خرج دولت هشت ساله خاتمی رو
هم خود اکبر تامین می کرد. خاتمی بجز قرض گرفتن از اکبر, بهانه تراشی برای اکبر و کشوندن
اکبر از عرش خدا به این وضعیت با طرح ادعاهای صد تا یه غاز ناسیونالیستی, چه فاده و
خیر دیگری برای اکبر داشت؟
من خودم هم از خاتمی خوشگل تر بودم, هم
از خاتمی سرتر بودم و .... . اگر اکبر دنبال این چیزا بود که من خودم بودم. من به اکبر
ثابت کردم که هیشکی مثل خودم قدر اکبر رو نمی دونه. یادش بخیر اون روزایی که یه بچه
خوشگل بودم با اکبر با موتور چرخ می زدیم و دنبال کاسبای آبکی (مشروب) می گشتیم.. چه
دورانی بود, یه بار رفته بودیم قنادی دو تایی با هم دور میز نشسته بودیم. اکبر می گفت
بخور, من می گفتم تخمتو می خوام بخورم. نشنیده گرفت. باز هم گفت بخور. گفتم تخماتو
می خوام سیخ کنم بخورم. اکبر دیگه هیچی نگفت. یعنی هیچی نمی تونست که بگه. چرا که من
خوشگل ترین بچه شهر و عصر (کشور و جهان) اکبر بودم.
اسمم علیرضا حشمتی است. رفیق شماره یک اکبر
هستم. تو هر چی می خوای منو صدا کن. ورژن ایرانی شیطان معاصر, ایران ضد اکبر و یا
.... . اما من خاک پا و فدایی اکبر هستم. و این افتخار منه. خیلی ها سعی کردن جای منو
توی دل اکبر بگیره ن. مثلا یکی ش همین کارفرمای قلهک فروش (سید مسعود طباطبایی) که
مدعی بود حتی دخترشو و پسرشو و زنشو به اکبر تعارف کرده و پیشنهاد داده و در اختیار
اکبر گذاشته. اما باید دید که نیتش چی بوده؟ فداشدن به پای اکبر؟ یا قلمبه قورت دادن
اکبر؟
اکبر اهل اون مسابقه ها و بازی های کثیف
سیاسی نبوده و نیست. اکبر که کون من و , لب من و, چشمای من و, تن من و, بوسه ها و نفسهای
من و .... رو داشت, به آن فضای ناپاک دیگر چه نیازی داشت؟ و متاسفم از اینکه هیچوقت
هم بهم دست نزد, و حتی در اون لحظه هایی که شلوارم و در آورده بودم و اکبر هم هنوز
هیچ پاهایی به زیبایی پاهای من ندیده بود, اونقدر توی تصورات و کارای خودش بود که فرصت
نکرد هیچ کاری باهام بکنه. اصلا اونجور بچه ای نبود.
اکبر یک شخصیت فرهنگی اه. اما اونایی که
اکبر رو مزاحم و دشمن خودشون می دونن و بی دلیل با هیچ در افتادن, خاستگاه پندار, گفتار
و رفتارشون نفس شیطانی خودشون بوده.
من هر جایی که لازم بوده و باشه, با زبان
و قلم اکبر نمایندگی شدم و می شم و به ایده "لزوم و ضرورت پیروزی و سر افرازی
اکبر" اهمیت, اولوییت و تقدس بخشیدم و می بخشم و خواهم بخشید.
همه چیز همه کس در ایران و جهان متعلق به
اکبر و اکبر متعلق به من است. البته به استثنای لحظه های ناب پیروزی اکبر که من جانم,
زیبایی م و همه چیزم متعلق به اکبر است.
آدرس کیر و خایه هام رو هم اگه می خواهید,
کیرم توی لب و لوچه و دهن و گوش و حلق و بینی و کوس و کون هر چی بد خواه اکبره به اضافه
زن و بچه ها و نوامیس از ایشان برائت نجسته شان, در عرصه های ملی و بین المللی است.
امضا: تنها و یا دست کم اولین عاشق صادق
اکبر.
ضمنا عاشق صادق اکبر عرصه را بر دیگر عاشقان
صادق اکبر تنگ نکرده است.