اطلاعیه شماره 6 اکبر

تحصن اکبر
امنیت, حرمت و کرامت حق سبزهای چهار سال اخیر ایران بوده است اما
سازمان ملل و اعضای آن کم و بیش از امنیت, حرمت و کرامت برخوردارند. سازمان ملل و اعضای آن احتمالا در آینده کوتاه مدت, میان مدت و بلند مدت نیز از امنیت, حرمت و کرامت برخوردار خواهند بود. اکبر به این موضوع معترض است.
نخبگان سیاسی جامعه مدنی ملت ایران در اپوزیسیون داخل و خارج از کشور ایران که قبل از دریده شدن توسط استبداد و استعمار از خیر خواهان, دلسوزان, مسوولان, خادمان و کارگران ملی ممتاز اما حقوق نگرفته و تحت ظلم و فشار واقع شده ایران بوده اند و برای مقام رهبری, ریاست جمهوری, نمایندگی مجلس, نمایندگی شورای شهر و .... صلاحیت و شایستگی داشته اند, طی سالها و دهه های اخیر مورد حمله و سرکوب قرار گرفته و در موارد بسیاری به قتل رسیده و یا به حصر یا تبعید دچار گشته اند. همچنین وضع بسیاری دیگر از فعالان مدنی و از جمله روزنامه نگاران نیز چنین بوده است. اکبر در اینمورد معترض است.
........
.........
اعتراضات اکبر چیزی بجز "امکان تحصن" از "امکان زندگی" برای اکبر باقی نگذاشته است.
وضعیت و شرایط تحصن آمیز اکبر از محدوده تاب و توان و تحمل اکبر خارج است و در صورتی که منجر به مرگ اکبر شود, سازمان ملل و اعضایش در مورد مرگ بشر مسوول خواهند بود.




الا ای طوطی گویای اسرار
مـبادا خالیت شـکر ز مـنـقار
سرت سبز و دلـت خوش باد جاوید
که خوش نقشی نمودی از خط یار
سخـن سربسته گفتی با حریفان
خدا را زین مـعـما پرده بردار
بـه روی ما زن از ساغر گـلابی
کـه خواب آلوده‌ایم ای بخت بیدار
چه ره بود این که زد در پرده مطرب
که می‌رقصند با هم مست و هشیار
از آن افیون که ساقی در می‌افکند
حریفان را نه سر ماند نه دسـتار
سـکـندر را نمی‌بخشـند آبی
بـه زور و زر میسر نیست این کار
بیا و حال اهـل درد بـشـنو
بـه لـفـظ اندک و معنی بسیار
بـت چینی عدوی دین و دل‌هاست
خداوندا دل و دینـم نـگـه دار
بـه مسـتوران مگو اسرار مستی
حدیث جان مـگو با نـقـش دیوار
بـه یمـن دولـت منصور شاهی
عـلـم شد حافظ اندر نظم اشعار
خداوندی بـه جای بـندگان کرد
خداوندا ز آفاتـش نـگـه دار
..
.
سمـن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانـند
بـه فـتراک جفا دل‌ها چو بربندند بربندند
ز زلف عنبرین جان‌ها چو بگشایند بفشانـند
به عمری یک نفس با ما چو بنشینند برخیزند
نـهال شوق در خاطر چو برخیزند بنشانند
سرشک گوشه گیران را چو دریابند در یابند
رخ مـهر از سحرخیزان نگردانند اگر دانـند
ز چشمم لعل رمانی چو می‌خندند می‌بارند
ز رویم راز پنهانی چو می‌بینند می‌خوانـند
دوای درد عاشق را کسی کو سهل پـندارد
ز فـکر آنان که در تدبیر درمانند در مانـند
چو منصور از مراد آنان کـه بردارند بر دارند
بدین درگاه حافظ را چو می‌خوانند می‌رانـند
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
کـه با این درد اگر دربند درمانند درمانـند
..
.
هزار دشمنـم ار می‌کنند قصد هـلاک
گرم تو دوستی از دشمـنان ندارم باک
مرا امید وصال تو زنده می‌دارد
و گر نه هر دمم از هجر توست بیم هلاک
نفـس نفـس اگر از باد نشنوم بویش
زمان زمان چو گل از غم کنم گریبان چاک
رود به خواب دو چشم از خیال تو هیهات
بود صـبور دل اندر فراق تو حاشاک
اگر تو زخم زنی به کـه دیگری مرهـم
و گر تو زهر دهی به کـه دیگری تریاک
بـضرب سیفـک قتـلی حیاتـنا ابدا
لان روحی قد طاب ان یکون فداک
عنان مپیچ که گر می‌زنی به شمشیرم
سـپر کنم سر و دستت ندارم از فتراک
تو را چنان که تویی هر نـظر کـجا بیند
به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک
بـه چشم خلق عزیز جهان شود حافظ
کـه بر در تو نهد روی مسکنت بر خاک






شنبه ۴ خرداد ۱۳۹۲  - ۲۵ مه ۲۰۱۳تهران

پست‌های معروف از این وبلاگ

بر سر مهاجران ایرانی چه آورده اند؟

فراخوان سرنگون کردن بیدادگران جنایتکار