سلام ای شهر سفید و مقدس

به نام خداوند جان و خرد
شوراي محترم شهر سفيد و مقدس، با سلام
بدينوسيله فيلمنامه وايتويزيون را كه نگارنده آن 25 سال اول عمر دنيوي خود را در شهرك الله اكبر، كوچه امام حسين، پلاك 14 در آن شهر سپري نموده به شما ارايه مي نمايم. و از شما خواهشمندم اين اثر را جهت مورد مطالعه و بررسي و نقد و نظر قرار گرفتن در دسترس تشكلهاي فرهنگي و علمي و اجتماعي و همه مردمم در محل و شهرم قرار دهيد واين صداي ناقابل را با آينه هاي قابل آن شهر، تكرار و تبليغ فرموده و نظرات ارايه شده را به نمايندگي از اهالي آنجا به من منتقل فرماييد. بنده وظيفه خود مي دانم اسنادي را كه تا پايان خرداد ماه سال جاري از آن شهر به سمع و نظرم برسد مورد بررسي قرار دهم.
هرچند نگارنده از رؤياي دريافت نقد و نظري مقبول از آن شهر مأيوس است و گمان نمي كند كه اگر جواب اين صدا سكوت است، آن سكوت سكوتي پويا و نجيبانه و در نهايت فهم باشد، اما در اثرش آن شهر را شهر سفيد و مقدس ناميده.
اگر انتقادات و نظرات، تنفر انگيز و حمله باشد و يا اينكه جواب صداي نابغه ما سكوتي غريزي و راكد كه نشانه بي توجهي و تحقير ستاره و بي نيازي از اوست باشد، اين حق هميشه براي نگارنده محفوظ خواهد بود كه آن شهر را شهر سياه و نفرين شده بنامد. هرچند اگر وي هيچگاه از اين حقش استفاده نكند. چرا كه وي با وجود تمام نواقص و كاستي هايش، نسبت به منافع و مصالح آيندگان و همه ما و همه شهرها و همه آبادي ها احساس مسؤوليت و تعهد مي كند و خود را پاك و منزه از ريشه هايش مي بيند و وظيفه خود مي داند كه هم اكنون و همينجا استقلال خويش را از ما ريشه ها اعلام كند تا در مقابل اين اداي دين و اتمام حجت وي تصميم بگيريم كه با حمله اي تنفر انگيز و يا سكوتي غريزي، وي را منزوي كنيم و ته جهنم بفرستيم! و يا اينكه با سكوتي پويا و نجيبانه، هميشه و بطور غير مستقيم و از راههاي مؤدبانه و كاناليزه شده، از دور، دور و اطرافش بچرخيم و به بندگي‌يش بپردازيم و شوق خدمت ابراز كنيم و ضامن و حامي بيزينسش شويم تا قدرت و ثروت وي بيشتر و دستش بازتر شود و يا با ارائه نقد و نظري مقبول و برگرداندن حقوقي كه توسط ما ريشه هايش از وي غصب شده، وي را به انداختن سپر سكوت، ترغيب و به امكان باقي ماندن پلي نشكسته تا هنوز براي رجعت و ظهور و همبستگي با ما ريشه ها و معاصرين و همنوعانش وفرنشيني در خانه خودش اميدوار كنيم.
اگر ما سعي كنيم بجاي تجسم اميدها و آرزوها و آرمانها، نواقص و عيبهايمان را در ستاره ببينيم، اگر ما صاحب سليقه نباشيم و نابغه خود را كشف نكنيم و با عزت و احترام، وي را از پايين به بالا نرسانيم و فرهنگ جهاني و الگوهاي جهاني را نسازيم و هميشه مفعول آنچه از بالا به پايين نازل مي شود باشيم، كم كم از روياي دستيابي به استقلال و آزادي و ديگر آرمانها مأيوس و از رسيدن به آنها بي نياز خواهيم شد و نسبت به آنچه برايش بيراهه ها رفته ايم، بي تفاوت. و اين هشداري بود به پاييني هاي بيگانه و غافل. و آه سرد حسرتي بود در جواب تسليّت بالايي هاي متكبر و محروم و مسيح نديده و فنا نپسنديده. و پاييني ها و بالايي ها خود ماييم و شيطان نيز، هم از پايين و هم از بالا در ميان ما نفوذ نموده.
حمال بار امانت، هرگاه لازم مي بيند، خودش را و همه ما را به پاي حقيقت قرباني مي كند. و گمان مي كند تنها در صورتي ممكن است بتواند كپي رايت صاحبان حقوق را از «حيف نان» هاي غاصب پس بگيرد و صرف تاج و تخت خود كند كه هم چيزي از حق باقي مانده باشد و هم حقيقت، همه ما را به جرم هم و با هم نابود نكرده باشد. بنابراين من و دل گر فدا شديم چه باك؟ غرض اندرميان سلامت توست. اگر اين صدا از جانب ما به مرگ محكوم است، باز هم ملالي نيست. چرا كه هزار باده ناخورده در رگ تاك است. وديگر نوابغ آن شهر كه از اين مدعي نيز شايسته تر و شلوغ تر و ساكت تر خواهند بود، شادي را براي مردمم به ارمغان خواهند آورد و آرمان شهر و بهشتي از شهر من خواهند ساخت كه اهالي كره زمين براي تماشايش و خريدن فخرش از دور و نزديك پول خرج خواهند كرد. شهر من پاك و منزه از نفرينهاي سياه مهره هاي سوخته مي باشد و ما بايد در فكر تهيه و تدارك فهم مقبول و تقدير و تشكر از ديگر نوابغ شهر كه تك تك بچه ها هستند باشيم تا آنها نيز به مهره هاي سوخته تبديل نشوند. كه پيشرفت و آباداني و تعالي ريشه هايم و معاصرينم و همنوعانم، براي من نيز يك افتخار است. و اگر ما در هستي و عدم به مقام خدايي برسيم، من هم در ما به جاودانگي خواهم رسيد.
در آرمان شهر، از همه استعدادهاي همه افراد استفاده خواهد شد و همه ظرفيت هاي همه افراد به كار گرفته خواهد شد. در آن جامعه ايده آل زندگي افراد در اوج احساس خواهد بود. تعامل افرادي كه در روند جهاني شدن تأثير گذار خواهند بود، پس از نابودي آخرين ذرات بودن وهويتي كه از ايشان باقي مانده و اين هويت را در نقطه اوجي از صراط مستقيم براي ما به ارمغان آورده اند، با احساسات در سيمرغ و ابر كامپيوتر يگانه تعديل شده صورت خواهد گرفت.
آرمان شهر نقطه ايست كه شياطين در شكل گيري نكته در آن نقطه هيچ گونه تاثير گذاري يي نخواهند داشت. در آنجا موانع از جلوي راه شايستگان برداشته خواهد شد و درهاي بسته براي ايشان باز و درهاي باز براي فرومايگان بسته خواهد شد. من مي خواستم از آن شهر سفيد و مقدس، آرمان شهري بسازم كه مدل و الگوي جهان آرماني و آرمان شهر جهاني باشد. اما هيچ كس بغير از خود ما اين فرصت را از ما دريغ نكرد.
اگر ما آمادگي و تناسب و شايستگي و ظرفيت نزول خير و بركت و پيشرفت و توسعه و نور را نداشته باشيم اما اينها بيايند، يك تصادف بزرگ رخ خواهد داد كه آنجا اختيار همه چيز از دست ما خارج خواهد بود. و احتمالاً غرايض مجهول و بي شعور (باد) در حاكميت بر اداره امور ما يكه تازي خواهند كرد.
براي مواجه شدن با خدا ما بايد به عاشقي و شادي برسيم و بخنديم و در اوج احساس زندگي كنيم. براي زندگي كردن در اوج، ما بايد به آرمانشهر برويم. براي رسيدن به آرمانشهري كه حتي در تصور ما هم وجود ندارد، ابتدا ما بايد آنجا را بسازيم. براي ساختن عالمي ديگر، ابتدا بايد تصوير و الگو و مدلي از آنجا در دست داشته باشيم. براي به دست آوردن آن الگو و مدل و منظره كه فقط در صورت ترميم عقل كل و با همبستگي ملي و مشاركت عمومي و به كمك همه پنجره ها قابل رويت است، ما بايد فيلمنامه ايده آلويزيون را بنويسيم و فيلمش را بسازيم و كره زمين را نجات دهيم. البته انجام اين كار وظيفه ديگر نوابغ و حضرات ما، در خانه و فاميل و محل و شهر و ايران و كره زمين است.و البته اگر انجام اين امر تا سال 2025 به تاخير بيفتد، ممكن است ما باز هم هيچ تصادفي را احساس نكنيم و در خواب خوش فروتر رويم. بنابراين كاغذهاي سفيد و مقدس هميشه بايد سفيد بماند. و من از بابت اين صداي ناقابل متأسفم و از همه شما معذرت مي خواهم.
نكته پاياني: از مردمم خواهشمندم انتخابات رياست جمهوري امسال را تحريم فرموده و ضمن تجهيز به پندار، گفتار و رفتار نيك و ابر قدرت شدن و حمله به خود و پناه بردن بر فراز قله كمال شخصيت خود، با وقار و مهرباني به قدرت هاي پاك و نجيب كوچك و بزرگ داخلي و خارجي حاكم بر ما كه در اصل فرشته هاي دل نازك هستند و خود را با اعمال دوران اسارتشان در اين دنيا (( ديوهاي پوست كلفت)) معرفي نموده اند، لبخند بزنند و ايشان را از شرم نابود كنند و از بند رها سازند و از حاكميت محترم و گرانقدر امروز ايران بخواهند كه همايشهاي پژوهشي ايران پس از جمهوري اسلامي را در ايران و اروپا و امريكا راه اندازي و ميزباني نمايد. بنده خود نيز حاضرم در صورت تخصيص اعتبارات و امكانات لازم، در خدمت دبير خانه مركزي اين همايشها در تهران باشم و نبوغ و ايده ها و لبخندم را به پاي همه ما بريزم و آنچه را كه از دستم بر مي آيد براي تحقق اين روءيا انجام دهم: (( خدا كنه ما هميشه عاشق و شاد باشيم )) .
اميدوار و آرزومندم هميشه بخنديد و شاد و عاشق باشيد.
با تشكر خداحافظ
رونوشت:
رييس كتابخانه مركزي شهر
رييس اداره فرهنگ شهر
چند نشريه فعال شهر
www.Centurygenius.Persianblog.Com وبلاگ (متن فيلمنامه وايتويزيون)
http://www.centurygenius2.persianblog.com/
http://www.centurygenius3.persianblog.com/
www.Centurygenius4.Persianblog.Com
www.Centurygenius5.Persianblog.Com

www.persianlog.com/user/centurygenius يك وبلاگ ديگر
www.centurygenius.blogspot.comيك وبلاگ ديگر
www.Centurygenius.Com وب سايت (اسناد و مدارك پروژه)
Email:garibdarvatan@yahoo.com آدرس پست الكترونيكي

علي اكبر ابراهيمي
نظريه پرداز و بنيانگذار
تلويزيون واحد جهاني و جهان آرماني
27 ارديبهشت 1384 هجري شمسي
17 مي 2005 ميلادي

پست‌های معروف از این وبلاگ

بر سر مهاجران ایرانی چه آورده اند؟

فراخوان سرنگون کردن بیدادگران جنایتکار