ملت ایران به جنبش سبز مدیونند و به من که در راه ادای دین ایشان گام برداشته ام جایزه خواهند داد

خاتمی و همکاران وی به اندازه کافی وارث گرسنه دارند.
نیازی ندارم که به خاتمی و دار و دسته وی منتسب باشم و یا آنکه نامم در کنار نام نیک ایشان باشد. خیلی هم بدجوری و خیلی هم بیشتر از دیگران حق و حقوقم توی حلقوم ایشان گیر کرده است. خیلی.
نیازی ندارم که به خاتمی و دار و دسته وی منتسب باشم. اما خیلی بیشتر از دیگران برای ایشان خیر و فایده داشته ام.
پویش و جنبش سبز ملت ایران به اندازه کافی وارث گرسنه دارد.
نیازی ندارم که به پویش و جنبش سبز ملت ایران منتسب باشم و یا آنکه نامم در کنار آن نام نیک باشد.
اما خیلی بیشتر از دیگران برای آن پویش و جنبش خیر و فایده داشته ام و قدم مثبت, صحیح و مفید برداشته ام.
اصلاح طلبان و یا هر کدام از مدعیانی که فردا پس فردا با نام پویش و جنبش سبز ملت ایران و به اعتبار این جنبش به قدرت برسند, اگر همچون هیات حاکمه امروزی ایران بی شرف و بی حیثیت نباشند و اگر ذره ای شرف و حیثیت در وجود ایشان باشد, حتما بودجه تشکیل سازمان جهانی اکبر با همه نمایندگی هایش _آنهم با هدف مطالعات و تحقیقات محض و فارغ از اهداف و تعهدات مالی_ را خواهند پرداخت.
اما ملت ایران به خاتمی و اطرافیان وی و قبل از آنهم به پویش و جنبش سبز خویش مدیون هستند.
ملت ایران نیاز دارند که به خاتمی و دار و دسته اش و به پویش و جنبش سبز منتسب باشند و یا لااقل در خفا برای ایشان دعا کنند و از ایشان تقدیر و تشکر کنند.
از توده های ملت ایران می خواهم که:
اگر عمله های نظام سلطه جهانی امروز مرا در بهشت زهرا دستگیر کردند تا جرایم و جنایتهای خویش را پشت پرده "نمایشهایی از اکبر" پنهان کنند, از ملت ایران می خواهم به پاس خدماتی که برای خاتمی و دیگر اصلاح طلبان و برای پویش و جنبش سبز ملت ایران انجام داده ام, قیام کنند و به داد من برسند.
از اراذل و اوباش هم می خواهم که همین امروز قیام کنند و ثابت کنند که قهرمان هستند و شایسته دریافت جوایزی نفیس, مفت و مجانی.
از رسانه های جنبش سبز هم می خواهم با در نظر گرفتن اینکه من در مبارزات جنبش سبز و باند مفعولان چین و روسیه در ایران بی طرفم و در آن مبارزه شرکت نمی کنم و نیازی به جایزه های آن مبارزه ندارم و حق و حقوق خودم برایم کافی است و فقط حق و حقوق خودم را از جنبش سبز و از هیات حاکمه امروزی ایران می خواهم, به یادداشت هدف مشترک بشرت پاسخ دهند و نظر صریح خویش در مورد اکبر و مخاطب اکبر را اعلام کنند تا من از قول ایشان هر چه که خودم دلم خواست خطاب به سازمان ملل ننویسم.
این فراخوانی به همه رسانه های فارسی زبان برجسته ایران معاصر و به همه جناحها و طرفهای سیاسی ایران معاصر و به جامعه فرهنگی و هنری ایران معاصر است.
از ارتشهای کشورهای غربی و کشورهای عضو سازمان ملل و همه کشورهایی که به نوعی در دیپورت اکبر از آذربایجان به ایران دست داشته اند و پاسخ ادبیاتی که اکبر در پاییز 2010 تدوین کرد را با تو دهنی به وی دادند و خواستند که اکبر را بجای خودشان مسوول کشتار و سرکوب پویش و جنبش سبز ملت ایران جلوه دهند دعوت می کنم که در صورت بازداشت شدن من در امروز به کمک من بیایند و به ادارات و دفاتر کار هیات حاکمه امروزی ایران حمله کنند.
از خدا هم انتظار دارم که عادل باشد و دستمزد مرا بجای خلیفه هایش در زمین بپردازد و لااقل یک فرقی با مستکبرانی که با اعدام تبهکاران مخالفت می کنند تا تبهکاران برای ایشان که مصونیت و بادی گارد و اسکورت و کاخهای آهنین نیز دارند طعمه ببرند و توده ها را برایشان تربیت و راحت الحلقوم کنند یک فرقی داشته باشد و جایگاه "خدای اکبر" را ترک کند و برود و حق و حقوق و منافع اکبر را به خود اکبر واگذارد و بیش از این آبروریزی نکند.


.
////////////////////////
.
تا ز میخانه و می نام و نـشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مـغان خواهد بود
حلـقـه پیر مغان از ازلم در گوش است
بر هـمانیم که بودیم و هـمان خواهد بود
بر سر تربت ما چون گذری هـمـت خواه
کـه زیارتـگـه رندان جـهان خواهد بود
برو ای زاهد خودبین که ز چشم مـن و تو
راز این پرده نهان است و نـهان خواهد بود
ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز
تا دگر خون کـه از دیده روان خواهد بود
چشمم آن دم که ز شوق تو نهد سر به لحد
تا دم صـبـح قیامـت نـگران خواهد بود
بخـت حافظ گر از این گونه مدد خواهد کرد
زلـف معشوقه به دست دگران خواهد بود
.
........
.
در خرابات مـغان نور خدا می‌بینـم
این عجب بین که چه نوری ز کجا می‌بینم
جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو
خانـه می‌بینی و من خانه خدا می‌بینم
خواهـم از زلف بتان نافه گشایی کردن
فـکر دور است همانا که خطا می‌بینم
سوز دل اشک روان آه سحر ناله شـب
این همـه از نظر لطف شما می‌بینـم
هر دم از روی تو نقـشی زندم راه خیال
با که گویم که در این پرده چه‌ها می‌بینم
کس ندیده‌ست ز مشک ختن و نافه چین
آن چه من هر سحر از باد صبا می‌بینـم
دوسـتان عیب نظربازی حافظ مکـنید
کـه مـن او را ز محبان شما می‌بینم
.
.........
.
سال‌ها پیروی مذهـب رندان کردم
تا بـه فـتوی خرد حرص بـه زندان کردم
مـن بـه سرمـنزل عنـقا نه به خود بردم راه
قـطـع این مرحـلـه با مرغ سـلیمان کردم
سایه‌ای بر دل ریشـم فکـن ای گـنـج روان
کـه مـن این خانه بـه سودای تو ویران کردم
توبـه کردم کـه نبوسـم لب ساقی و کـنون
می‌گزم لـب کـه چرا گوش بـه نادان کردم
در خـلاف آمد عادت بطـلـب کام کـه مـن
کـسـب جـمـعیت از آن زلف پریشان کردم
نقش مستوری و مستی نه به دست من و توست
آن چـه سـلـطان ازل گفـت بکـن آن کردم
دارم از لـطـف ازل جـنـت فردوس طـمـع
گر چـه دربانی میخانـه فراوان کردم
این کـه پیرانـه سرم صحبت یوسف بنواخـت
اجر صـبریسـت کـه در کلـبـه احزان کردم
صـبـح خیزی و سلامـت طلبی چون حافـظ
هر چـه کردم هـمـه از دولـت قرآن کردم
گر بـه دیوان غزل صدرنشینـم چـه عـجـب
سال‌ها بـندگی صاحـب دیوان کردم

پست‌های معروف از این وبلاگ

بر سر مهاجران ایرانی چه آورده اند؟

فراخوان سرنگون کردن بیدادگران جنایتکار