بیانیه پناهندگی اکبر

اظهارات کتبی پایه ای من که برای ثبت در پرونده تقاضای پناهندگی ام از سازمان ملل
تهیه نموده ام و
در دو بخش
و تحت یک عنوان
به ترتیب زیر تبیین می شوند:

بیانیه پناهندگی اکبر

بخش اول:

بدلیل چه مشکلاتی از ایران اومدم و اگه برگردم ایران چی میشه؟

باورها، اعتقادات و رویکردهای سیاسی من با باورها، اعتقادات و رویکردهای سیاسی جناح حاکم در ایران همسو نبود و حتی در اکثر موارد در تضاد نیز بود.
ثبات زندگی من در ایران معلق بود و برای تغییر و ارتقای آن وضع نیز باید فریاد می زدم و فریاد نیز نمی توانستم بزنم و فریاد زدن را از دستور کار سیاسی خودم حذف کرده بودم چونکه:

جواب روشن، رسمی و کتبی ردی سازمان ملل به درخواست پناهندگی ام را نگرفته بودم
و مطمئن نبودم که کشورهای 5+1 مرا بوسیله سازمان ملل بعنوان یک طعمه و موش آزمایشگاهی به ایران پرت کرده اند
_اعم از پرتاب آگاهانه، تعمدی و هدفمند و یا پرتاب ناخودآگاهانه، غریزی و غیر عمدی_
و امیدوار بودم که شاید برای سازمان ملل امنیت، ثبات، حرمت و کرامتم بعنوان یک انسان، از ارزش لازم و کافی برخوردار باشد و دست کم به میزان یک اعطای حق پناهندگی، اهمیت مورد حمایت واقع شدن از سوی آن سازمان را داشته باشم.

که در اینصورت می شد از پذیرش ریسک و هزینه های فریاد زدن بدون زور و پشتوانه و تقابل و برخورد فیزیکی با چرخش چرخهای حکومت مستبد جمهوری اسلامی در ایران بی نیاز گشت
و همانطور که مردم ایران و دیگر دلسوزان، خیرخواهان و دعاگویان باالقوه ام در سراسر زمین و زمان می خواستند، از شر واکنشهای عصبی آن هیولا مصون ماند.

در صورت برگشت به ایران بدون جواب روشن، رسمی و کتبی سازمان ملل به درخواست پناهندگی ام،
مشکلم آن خواهد بود که 5+1 باز هم موفق به تماشای سیرک، شو و یا تراژدی اجرای "فریاد اکبر" نخواهند شد
و نه تنها مطالعات، پژوهشها و پیشرفت و توسعه من که حتی زندگی من نیز باز هم در انتظار جواب قبولی و یا ردی سازمان ملل به درخواست پناهندگی ام، در حالت تعلیق و بی ثباتی، متوقف خواهد ماند
و جوانی ام بیش از پیش هدر خواهد رفت و نبوغ و استعدادهایم بیش از پیش به بیحاصلی و خنگی تبدیل خواهند گشت
و با هر ثانیه ای که من از عمرم از دست می دهم، حقانیت، مشروعیت و اعتبار امنیت و ثبات کشورهای 5+1 در دیدگاه و نظام فکری من بیش از پیش کاهش و تنزل می یابد.

و در صورت برگشت به ایران با جواب ردی دیر هنگام سازمان ملل به درخواست پناهندگی ام، مشکلم آن است که ممکن است گزینه فریاد زدن را انتخاب کنم. که البته دست زدن به یک "خودکشی" بی سر و صدا در "اعتراض به امنیت کشورهای 5+1"
_که گزینه قطعی و از پیش تعیین شده من برای آن وضعیت و موقعیت نیست_
نیز خود یک نوع فریاد است.
و آیا عدم وجود امکان ثبت نام من در هیچ کتابخانه ای در ایران طی هشت سال اخیر و عدم ارایه حتی یک مقاله علمی و یا هرگونه محصول هدفی طی سالهای اخیر خود یک خودکشی ناخواسته و غیرارادی در اعتراض به امنیت و مصونیت ویژه کشورهای 5+1 نبوده است؟
و آیا با مرگ من حتی بدون هیچ شعاری،
خواست ناامنی و بی ثباتی کشورهای 5+1 بطور اتوماتیک، قطعی و غیرقابل بازگشتی در دیدگاه اکبر توصیه نشده و به ثبت نمی رسد؟

بخش دوم:

من که قصد نداشتم در سال 2009 از ترکیه به ایران بازگردم و دستهای خالی خودم از هرگونه ارمغان و توانی را تماشا کنم.
من که قصد نداشتم در سال 2009 از ترکیه به ایران بازگردم و سرکوب جنبش سبز ملت ایران را تماشا کنم.
من که قصد نداشتم در سال 2009 از ترکیه به ایران بازگردم
اما استبداد و فساد حاکم بر ایران را در حال تثبیت
و هشدارهایم به جناح حاکم در ایران در اینمورد را فاقد تاثیر لازم و کافی دیدم و
برای ایران و جهان احساس خطر کردم و با ایفای نقش ویژه و منحصر به فرد خویش در آن مقطع زمانی مبنی بر حضورم در ایران، جلوی فساد و ظلم در کل زمان و جهان ایستادم.

من که قصد نداشتم در سال 2009 از ترکیه به ایران بازگردم.
چونکه تصمیم داشتم قبل از بازگشت به ایران
به پیشرفتهایی در مطالعات و پژوهشهایم برسم
و موجب افتخار جهان و جهانیان و نوع بشر
و موجب افتخار ایران شوم
و ایران را دلتنگ خودم کنم
و با دستاوردهایی قابل توجه و بزرگ در عرصه های علمی، فرهنگی، هنری، صنعتی و مالی
و با دست پر
به ایران بازگردم
و در عرصه های کلان مدیریت و نمایندگی ایران یک اجرا کننده واقعی، تعیین کننده و اصلی باشم
و دیدارها، مصاحبه ها و آشنایی ها
ی مجدد من با هموطنانم در
"بهترین و عالی ترین شرایط و سطوح قابل تصور"
اتفاق بیفتد
نه آنکه به سطوحی همچون جنگ نان در محیطهای کارگری با مردم مظلوم و استبداد زده ایران
_که قرار بود آنقدر دوست داشتنی باشم تا دلتنگم شوند_
و یا به سطوحی کمتر از آن
تنزل یابد.

مثلا قرار بود من انسان باشم! مثلا قرار بود برای ایرانیان آنقدر دوست داشتنی به نظر برسم که وقتی نیستم دلتنگ من شوند و دلشان هوایم را کند.
آیا همه اینها محقق شد یا آنکه برعکسش شد؟ چرا؟

امور فوق الذکر آنگونه که باید و مدنظرم بود اتفاق نیفتاد و جور دیگری پیش آمد. چونکه:
یک: رژیم ایران مرا مجبور به ترک ایران با دست خالی و با جیب خالی و ارایه درخواست پناهندگی به سازمان ملل کرده بود.
دو: رژیم ایران در سال 2009 مرا مجبور به بازگشت به ایران کرد.
سه: سازمان ملل بیش از حدی که در مورد عموم پناهندگان، متعارف و معمول بود (یعنی بطور ویژه و تعجب برانگیز و شک برانگیزی) مرا بدون جواب در تعلیق نگه داشت و وقتی می گفتم جواب قبولی و یا ردی پناهندگی مرا بده تا بتوانم برای خودم برنامه ریزی کنم، طوری با من رفتار می کرد که گویی من یک رادیوی ضر زننده ای هستم که لزومی هم ندارد و نیازی هم نیست که به آن پاسخ داده شود. و همچنین یک اسباب بازی و یا چیزی شبیه به این.

بدین ترتیب سازمان ملل رسما مسوول از دست رفتن زمان من و شکستم در رسیدن به موفقیتها و دستاوردهای اهدافم قبل از مقطع زمانی سال 2009 شد.
و من در سال 2009 به ایران برگشتم
و پیش چشمانم امواج سبز مردمی و نخبگان سبز مردم ایران سرکوب و پژمرده و پرپر شدند و کاری هم از دست من برای متوقف کردن آن سرکوبها برنیامد و هنوز هم ایشان با تحدید و تهدید مواجه می شوند.

یعنی کشورهای 5+1
نه بدهی های دیگرشان به مرا به من پرداختند تا بتوانم کاری کنم که آن وضع پیش نیاید و قدرت در ایران بطور مسالمت آمیز دست به دست شود
و نه بدهی های امنیتی شان به من _که باید شامل نیروهای جان برکف ورزیده نیز می شد_ را به من پرداختند تا بتوانم آن وضع را در همان سالها، ماهها، هفته ها، روزها، ساعتها و دقیقه های ابتدایی متوقف کنم و از بین ببرم.
این غیبت، نیمی از اقدام 5+1 برای
شریک جرم هیات حاکمه رژیم ایران
در سرکوب پویش و جنبش سبز ملت ایران
شدن بود.

و بالاخره بعدها یعنی پس از سال 2009، کشورهای 5+1 دست به معامله با رژیم حاکم بر ایران زدند
و بدون شلیک حتی یک گلوله، اراده و حرف زور خودشان را بر آن رژیم تحمیل کردند.
موضوع و اولویت اول و اصلی آنها در مذاکرات معطوف به توافق و معامله،
موضوع حقوق بشر در ایران _که من به آن نیاز داشتم و آن را می خواستم_ نبود
و موضوع اتمی و موضوع تروریسم را جلو انداختند و پیش بردند
و در مورد حقوق، منافع و امور ایران و امور مربوط به ایران
با یک مشت دزد و راهزن و دروغگو و ریاکار و جانی و ....خلاصه با یک مشت پست تر از خودشان
دست به معامله و تهیه اسناد رسمی و قانونی معامله زدند! بچه های مردم ایران نیز داشتند در سالهای خفقان و سرکوب و قتل و غارت و چپاول، می پوسیدند و مشروعیت رژیم در ایران نیز داشت بواسطه باج دهی و معامله آن رژیم با ابرقدرتها تثبیت و تضمین می شد و راس آن رژیم داشت با سران 5+1 بده بستانهایی همچون آموزش نیروی سرکوب، خرید دستگاههای الکترونیکی اطلاعاتی سرکوب، نامه نگاری های عاشقانه و .... انجام می داد.

یعنی کشورهای 5+1 آنچه که خودشان می خواستند را انجام دادند.
و خواسته هایشان نیز توسط همه امکانات و ظرفیتهای واقعی و جدی ابرقدرتی شان پشتیبانی می شد.
اسناد قانونی هم درست کردند که تاسیسات و توان دفاعی ایران را بازرسی، کنترل و محدود کنند.

و حال آنکه من به سازمان ملل رفته بودم که بعنوان یک انسان هم به اهداف شخصی و فردی خودم برسم و هم به نزدیکتر شدن ایرانیان به آرمان ایرانی جابجایی مسالمت آمیز قدرت در ایران کمکی کرده باشم!
اهداف فردی خودم نیز هم شامل پیشرفت و رفاه زندگی ام بود و هم شامل توسعه پژوهشهایم که کل جهان و جهانیان باید از دستاوردها و محصولات آن منتفع می شدند.

آنجا بود که من متوجه شدم سازمان ملل در دیدگاه 5+1 فقط یک تدارکاتچی و بازیچه ای تشریفاتی فرض شده بوده است و خودش در مورد من هیچ ظلم و تقصیر و جرمی مرتکب نگشته و سوءنیتی نداشته است
و هر گونه ستمی که از سمت سازمان ملل در مورد من روا داشته شده باشد،
مسوولش فقط و فقط کشورهای 5+1 بوده اند

که هیچ خواست و اراده ای بغیر از خواست و اراده آنها بطور واقعی و جدی بر سیاستهای بشری جهان معاصر، حاکم نیست.

و آنها نیز به نسبت یکه تازی ها و جولاندهی هایشان در جهان معاصر، نسبت به جهان و جهانیان متعهد و مسوولیت پذیر نبوده اند.
با خوردن حق من نیز ثروتمند تر و قوی تر گشته اند و توانسته اند استکبار خویش در سطح جهان را توسعه دهند و تثبیت کنند.

و این حضور (توافق رسمی برای معامله)نیز، نیمه تکمیلی اقدام 5+1 برای
شریک جرم هیات حاکمه رژیم ایران
در سرکوب پویش و جنبش سبز ملت ایران
شدن بود.

من امروز در اینجا استکبار حاکم بر جهان از سوی 5+1 را در حال تثبیت شدن می بینم
و توصیه های دلسوزانه ام به کشورهای 5+1
برای خرج شدنشان و فدا شدنشان در جهت تحقق اهداف اسناد توسعه سازمان ملل بعنوان مجازات شدن داوطلبانه
_که به نفع خودشان نیز بود_
را کاملا بی اثر یافته ام
و جهان را با خطرات ناشی از چاقی مفرط کشورهای 5+1 و مسابقات چاق تر شدن در میان این کشورها
مواجه
و تحت تاثیرات سوء غیر قابل جبران از این بابت می بینم.
من امروز موفق شده ام که باز هم یکبار دیگر از زمین بلند شده و روی پاهایم بایستم
و درحالی که طی هشت ماه اخیر _با وجود تنگناهای مالی دهه گذشته زندگی ام_نزدیک به ده میلیون تومان از پولم را طبق برنامه و به نشانه علاقه ام به زندگی هزینه بازسازی هر چند دیر هنگام دندانهایم در یکی از بهترین دندانپزشکی های تهران کرده ام،
اما از مرگ نیز هراس ندارم و جانم را کف دستم گرفته ام و در مقابل آتش جهانسوز کشورهای 5+1
که دچار قحطی و خشکسالی معرفتی گشته اند
ایستاده ام
و دارم به نمایندگی از جوانان معاصر و آینده جهان،
به لبهای تشنه خانواده های حکام و مقامهای مسوول کشورهای 5+1
که خاستگاه های اصلی همه آتشهای جهانسوز فوق الذکر هستند با مهر، آب می پاشم. حتی اگر که بجز قهر، مهری از سوی 5+1 ندیده باشم.

من امروز در اینجا بطور روشن و صریح می گویم که حمایتهای مالی و سیاسی لازم از سوی 5+1
برای رفاه و آسایش زندگی فردی و شخصی خودم
و همچنین برای انجام کارهای مطالعاتی و پژوهشی سازمان یافته
جهت ارتقای ورژن سازمان ملل به یک
دولت واحد جهانی
را خواستارم.

به حمایتهای کمتر که یک نمونه از آن می تواند
پذیرفته شدن درخواست پناهندگی ام از سوی سازمان ملل
باشد
_و فقط می تواند جلوی خودکشی ام را بگیرد و برای مواردی از قبیل عفو شدن کشورهای 5+1 در دیدگاهم به هیچ وجه کافی نیست_
نیز قانعم.

برای تحمل فشارها و سرکوبهای بیش از پیش، کمی پیر و کم انرژی تر شده ام
و دیگر نا و توان استفراغ کردن هم ندارم.
ممکن است ناملایماتی به میزان همان ناملایمات سالها و دهه های گذشته و حتی ناملایماتی کمتر از آن، منجر شود به مرگ من.

علی اکبر ابراهیمی
تهران _ ایران

14 تیر 1396
2017.07.05

پست‌های معروف از این وبلاگ

بر سر مهاجران ایرانی چه آورده اند؟

فراخوان سرنگون کردن بیدادگران جنایتکار