تصمیم گیری در مورد نفرین

وداع با شهر سفيد و محترم
اي حقيقت مطلق، مي خواستم اگر خدا ناراضي نمي شود و تو هم نا راضي نمي شوي و حقيقت معاصر شهرم نيز ناراضي نمي شود، شهري را كه در آن متولد شدم و كودكي و نوجواني و جواني يم در آنجا صرف شد، نفرين كنم. البته اگر ممكن است كدورت و ناراحتي و نارضايتي يي پيش بيايد، من راضي يم اين يادداشتم نديده و نشنيده گرفته شده و هيچ عذابي بر آن شهر نازل نشود.و اگر اين گلايه ام غير مودبانه تشخيص داده مي شود، متشكر خواهم شد اگر از آن چشم پوشي شده و من بخشيده شوم. و همچنين اگر بخاطر گلايه ام از بعضي خلايق خداي مهربان بخشيده نشوم و قبل از رفتنم از ايران، توسط خدا و يا تو و يا حقيقت معاصر شهر يا كشورم كشته شوم، باز هم متشكر خواهم شد.پستان و پليدان و فرومايگان و شياطيني در آن شهر بوده اند كه مستقيم و يا غير مستقيم، خفيف و يا غليظ، عمدا و يا سهوا با من دشمني ورزيده اند و رو در روي من ايستاده اند و به شخصيت و نبوغ من صدمه زده اند و با سركوب نبوغ من به بشريت خيانت كرده اند. آنها از نظر من رواني خطرناك، كافر خطرناك و يا تروريست خطرناك بوده اند. آنها هر چه كه بوده اند، با خصومتشان و با صدمه زدنشان به من، با عقل و احساس و زندگي دشمني ورزيده اند و خودشان را به عنصري مطلقا مطيع از اهرم قدرت شيطان تبديل كرده اند. من حتي در مقاله پاسخ نابغه قرن به جامعه، به آنها فرصت دادم حق توحش بدهند و به روند موفقيت من كمك كنند تا من مجبور نشوم آنها را نفرين كنم. اما آنها از اين فرصت نيز استفاده نكردند و حق توحش ندادند و من نتوانستم به شكل بهتر و درست تري با ايران تعامل داشته باشم. پس اي خدايا نفرين بر آن دشمنان.اينكه فروردين 85 من براي جامعه علمي ايران نامه نوشتم و جواب نگرفتم يك شكست سخت ديگر براي من بود. و آنها كه اين ناكامي را بر من تحميل كرده و تعامل من با ايران را به شكست كشاندند، همان دشمنان من در آن شهر تنفر انگيز بوده اند. چون شرايط بهتري را كه مي توانست براي من پيش بيايد، به شرايط بدتري كه نبايد پيش مي آمد تبديل كرده بودند. پس نفرين بر آنها.من سالهاست كه از آن شهر بي خبرم و نمي دانم خير موجود در آن شهر بيشتر گسترش يافته و سبك ادبياتي خود را ترويج داده و يا شر و سياهي بعضي افراد دور از شرافت و نجابت آن شهر. اما به هر حال احتياط لازمه امنيت است. و امنيت لازمه احترام و اعتبار است. و احترام و اعتبار لازمه شخصيت است. و شخصيت و خط مشي لازمه هر حركت در اين دنياي شلوغ و لازمه تصميم گيري و لازمه پيشرفت و تعالي است. احتياط حكم مي كند كه اگر فردي از اهالي آن شهر به من سلام گويد و يا احوالم را بپرسد و يا بخواهد جنسي از من بخرد و بيزينس مرا ساپورت كند، به وي مشكوك باشم و احتمال فحش بودن و دشمنانه بودن و شيطاني بودن صداهايي را كه از آن شهر به گوش مي رسد كاملا منتفي ندانم.اگر اهالي آن شهر خيلي دلشان براي شهرشان مي سوخت و خيلي شهرشان را دوست داشتند، بايد وقتي كه درها باز بود و من هميشه لبخند بر لب داشتم و اول سلام مي كردم و خوش باور بودم مي آمدند و سرمايه دلسوز و مهربانشان را حفظ مي كردند و مقام شهرشان را در نظر من ارتقا مي دادند. تا شياطين فرصت نيابند بعنوان نمايندگان شهر زودتر بيايند و مرا دودره كرده و مرا يكبار مصرف و حيف نان و مفت خور و بي لياقت و پست و پليد و فرومايه معرفي كنند و مقام آن شهر را در نظر من تنزل دهند.يك مورد از خصومتهاي بعضي شياطين آن شهر اين بوده كه برادر مرا به آسايشگاه رواني هدايت كرده اند و به ملاقاتش نيز نمي روند. اگر من مي گويم شهر وحشي ها و شهر دشمنان بشريت، اين بدان خاطر است كه شياطين آن شهر مدتها ذهن مرا اشغال و مرا دچار تنفر كرده بودند و تصوير خودشان را بعنوان نمايندگان و صاحبان و حاكمان آن شهر در ذهن من حك كرده بودند و من مدتها ازمهربانان و بزرگواران آن شهر دور بوده ام و مهرباني ها و بزرگواري هايشان را فراموش كرده ام و قدرت و معرفت به ياد آوردن آنها را ندارم.من هيچ كاري از دستم بر نمي آيد كه براي اهالي شهرم انجام دهم و از اين بابت متاسفم. تنها كاري كه از دستم بر مي آيد اين است كه آن شهر را نفرين نكنم. اهالي آن شهر ديگر نمي توانند هيچ انتظاري از من داشته باشند. آنها بايد مطالباتشان را با نمايندگان شهر و كشورشان و با حاكمان شهر و كشورشان و با بعضي عناصر آن شهر و آن كشور كه با من دشمني ورزيده اند و جايگاه مرا غصب كرده اند مطرح كنند. منافع و حقوق و اختيارات من در شهر و كشورم، در هر شرايطي محفوظ خواهد بود. حتي اگر من در شهر و كشورم هيچ كاره تشخيص داده شوم و هيچ مسووليت و وظيفه اي نسبت به شهر و كشورم به عهده نداشته باشم و از شهر و كشورم رفته باشم و شهر و كشورم را به دست همشهريان و هموطنانم به امانت سپرده باشم.من نمي توانستم هم به فكر كل جامعه باشم، هم با تمركز و آرامش كار علمي تحقيقاتي كنم، هم به فكر خودم باشم، هم مبارزه سياسي در سطوح كلي و جزيي جامعه كنم، هم امنيت را برقرار كنم، هم زمينه سرمايه گذاري را فراهم كنم، هم سرمايه گذاري كنم، هم از سرمايه گذاران دعوت كنم، هم پول داشته باشم و پول خرج كنم و سخاوتمند باشم و هم دودره شوم و هم گلايه نكنم و هم.... . من كه سوپرمن نبودم تا بتوانم همه اين كارها را يكجا و خود به تنهايي انجام دهم. و اصلا اگر سوپرمني هم وجود داشته باشد و بيايد كه ديگر زندگي لطفي نخواهد داشت. چون اراده خود مردم بايد امور را اصلاح كند و نه يك قيم حيله گر و يا يك ديكتاتور احمق.نديد بديدها و گدا گشنه ها و حيف نان ها و حرام خورهايي كه خودشان را به اهالي آن شهر و به آن شهر آويزان كرده بودند و مقام آن شهر را گروگان گرفته بودند و اكنون خودشان را لابه لاي مردم شريف و نجيب آن شهر پنهان كرده اند، راحت بچرند و خوش باشند تا شايد سير شوند. من خود به جاي آنها خجالت كشيدم و رفتم. آنها قوي تر بودند و من شكست خوردم. چون آنها از اسم بشر سواستفاده كرده بودند و از حقوق بشر برخوردار بودند و كشتن آنها و صدمه زدن به آنها از نظر قانون جرم محسوب مي شد و قانون به من حق كشتن آنها را نداده بود و خود قانون نيز يا براي برخورد با آنها وضع نشده بود و يا در مورد آنها اجرا نمي شد. و در شان من نبود با آنها كه به لعنت خدا هم نمي ارزيدند برخورد كنم و اسير زندان و سيستم قضايي نظام جمهوري اسلامي شوم تا سران جمهوري اسلامي به من نيشخند بزنند و بگويند اين مبارز سياسي فعلا در مبارزه با محل خودش گير كرده. درگيري با شياطين جزء، مي توانست نقطه ضعف من براي حمله شياطين كل باشد و احترام مرا و انرژي هاي مرا كه با سكوت، آنها را نگه داشتم هرز دهد. هر ضعف و نقص جامعه مي تواند گرفتاريها و بدبختيهاي جامعه و قدرت شياطين جامعه را افزايش دهد. آن روزها جامعه قدرت تشخيص نداشت و وقتي من مي ديدم جامعه نسبت به زندانيان سياسي يش نيز بي تفاوت است، مطمين مي شدم كه اگر من كاري كنم كه به كلانتري بروم، ممكن خواهد بود كابوسم تعبير شده و من به جرم سرباز فراري بودن زنداني شوم و شان و مقام و وقار و احترام و آبروي من در محل خدشه دار شود. در مقابل سپاه و در مورد سرباز فراري بودنم در مقاله پاسخ نابغه قرن به جامعه از خود دفاع كرده ام.البته مطالب تندي كه در پاراگرافهاي بالا در مورد شهرم گفتم، در مورد كل اهالي شهرم نبود. من نتوانستم عبارت نفرين بر شهر دشمنان بشريت را براي عنوان اين يادداشت بكار برم. هر چند رفيق بسيار شريف و نجيب بوده و هيچ گلايه اي را مطرح نكرده و همه نواقص و عيوب و كاستي ها را نديده و نشنيده گرفته و هيچ چيز از من نمي خواهد، اما نمي توان گفت هيچ رفيقي در آن شهر وجود نداشته كه من خود را مديونش بدانم. پدر مادر هاي بعضي از رفقاي قديمي يم در آن شهر و خود آنها و همه خانواده آنها استثناء هستند. همه اش تقصير آفت بوده. آه از آفات شيطاني. لعنت بر شيطان. نفرين بر شيطان. خيلي ها در آن شهر به من لطف داشته اند و من از آنها راضي بوده ام و آنها را دوست داشته ام. و ممكن است آنها هم از من راضي باشند و مرا دوست داشته باشند و هنوز هم مشتاق ديدار من باشند. خوبان و مودباني در آن شهر وجود دارند كه حقيقت و سيمرغ معاصر آن شهر را تشكيل مي دهند و آنها همه استثنا هستند. البته از آنجا كه خوبان آن شهر خيلي زياد و خيلي گرانقدرند و از آنجا كه دشمنان بشريت و وحشي ها و پستان و پليدان و فرومايگان و شياطين دور از شرافت و نجابت آن شهر خيلي كم بوده اند و بي اهميت و افتضاح و موقتي و زود گذر و تو خالي و دروغگو و ذليل و حقير و بي لياقت و بي حس مسوليت و يك بار مصرف و مفت خور و حيف نان بوده اند، بايد بگويم آن بي ادبها استثنا و اقليتند و منجيان شهر كه خوبان و مودبان و حقيقت معاصر شهرند اكثريتند و خود نمايندگان و حاكمان و صاحبان و وارثان اصلي آن شهرند.بدليل اينكه اول بايد سكوت مي كردم و همه صداها و نيات پشت پرده را با حفظ احترام يكسان همه افراد شهرم مورد بررسي قرار مي دادم و آن سكوتم خيلي طول كشيد و خيلي از آن سالها مي گذرد، من ديگر دشمنانم را نيز فراموش كرده ام و آنها را دشمن نمي دانم. اهالي آن شهر همگي غريبه هاي محترمند. اميد وارم شياطين آن شهر نيز تا كنون آدم شده باشند و به راه آمده باشند و خودشان را اصلاح كرده باشند. آري همه شان غريبه بوده اند. اينگونه ذهن من پاك و آزاد و من رها مي شوم. همه همشهريانم غريبه هاي محترم بوده اند و هستند و خواهند بود و من در آن شهر نه دشمني داشته ام و نه دوستي. فقط منافع و حقوقي در آنجا داشته ام و دارم و خواهم داشت و ديگر هيچ.كسي كه چندين سال به بهانه شكست خورده بودن و موفق نبودن از شهر خود دور مانده باشد ديگر به درد شهرش نخواهد خورد و اين يك واقعيت است. و من خود نيز تمايلي براي بازگشت به آن شهر محترم ندارم. و همين كه آن شهر را به دست خدا و تو و خوبان معاصر آن شهر مي سپارم و برايش دعا مي كنم، خيال مرا راحت مي كند. من كه نتوانستم كاري براي شهرم انجام دهم اما شهري كه نابغه اي چو مرا پرورش داده، قطعا بهتر و دلسوزتر و باوفاتر از من نيز پرورش داده. آنها شهر مرا خواهند ساخت و موجب افتخار من خواهند شد. من هم چون دستاوردهاي شادي آور و افتخار آفريني براي شهرم ندارم خود را لايق حضور در آن شهر نمي دانم و خود را به تبعيد محكوم مي كنم تا در شرايط نامطلوب با مهربانان و بزرگواران گرانقدر آن شهر كه حق دارند مرا موفق و شاد ببينند مواجه نشوم و از شرم در امان باشم.همه مطالبي كه در پاراگرافهاي فوق در مورد شهرم بيان شد، در مورد فاميلم هم صدق مي كند. و اما ايران! ايران شانس آورد. چون هر چند مشكلاتي كه در خارج براي من پيش خواهد آمد از نظر من تقصير ايران است، اما شرايط امروز ايران حساس و ويژه است و من نمي توانم با ايران تند صحبت كنم. فقط مي توانم بگويم نفرين بر پستان و پليدان و شياطين ايران. من از همشهريان و هموطنانم خوبي هاي زيادي ديده ام و همشهريان و هموطنانم را دوست دارم.هر چند بعضي شرايط و تجربيات تنفرانگيزي نيز در ايران بر من تحميل شده و ماندن من در ايران به معني پذيرفتن آن شرايط توهين آميز خواهد بود و مرگ براي من از ماندن در ايران و پذيرفتن شرايط آن گواراتر است، اما ايران معدن حقيقت و بسيار دوست داشتني است. نبايد كشورهاي ديگر را در مورد ايران دچار اشتباه كرد. اينهمه زنداني سياسي و شهيد و اسير قبل و بعد از انقلاب براي كه رفتند؟ براي چه رفتند؟ مگر براي ايران نرفتند؟ من براي آنها احترام قايلم. با شناختي كه من از هموطنانم دارم، در مقابل هموطنانم و در مقابل جامعه بين الملل موظفم در اينجا به اطلاع دنيا برسانم كه بي احترامي به ملت ايران يك اشتباه بزرگ و براي بشريت كسر شان است

پست‌های معروف از این وبلاگ

بر سر مهاجران ایرانی چه آورده اند؟

فراخوان سرنگون کردن بیدادگران جنایتکار