آیا هنوز هم تصمیم داری از ایران دفاع کنی!

الا ای طوطی گویای اسرار مـبادا خالیت شـکر ز مـنـقار سرت سبز و دلـت خوش باد جاوید که خوش نقشی نمودی از خط یار سخـن سربسته گفتی با حریفان خدا را زین مـعـما پرده بردار بـه روی ما زن از ساغر گـلابی کـه خواب آلوده‌ایم ای بخت بیدار چه ره بود این که زد در پرده مطرب که می‌رقصند با هم مست و هشیار از آن افیون که ساقی در می‌افکند حریفان را نه سر ماند نه دسـتار سـکـندر را نمی‌بخشـند آبی بـه زور و زر میسر نیست این کار بیا و حال اهـل درد بـشـنو بـه لـفـظ اندک و معنی بسیار بـت چینی عدوی دین و دل‌هاست خداوندا دل و دینـم نـگـه دار بـه مسـتوران مگو اسرار مستی حدیث جان مـگو با نـقـش دیوار بـه یمـن دولـت منصور شاهی عـلـم شد حافظ اندر نظم اشعار خداوندی بـه جای بـندگان کرد خداوندا ز آفاتـش نـگـه دار
..................................................................................

بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشانی داد کـه تاب مـن بـه جهان طره فـلانی داد دلـم خزانـه اسرار بود و دسـت قـضا درش ببسـت و کلیدش به دلسـتانی داد شکسـتـه وار به درگاهت آمدم که طبیب بـه مومیایی لـطـف توام نـشانی داد تنش درست و دلش شاد باد و خاطر خوش کـه دسـت دادش و یاری ناتوانی داد برو مـعالـجـه خود کـن ای نصیحتـگو شراب و شاهد شیرین کـه را زیانی داد گذشـت بر من مسکین و با رقیبان گفـت دریغ حافـظ مسـکین من چـه جانی داد
........................................................................................

در خرابات مـغان گر گذر افـتد بازم حاصـل خرقـه و سـجاده روان دربازم حـلـقـه توبـه گر امروز چو زهاد زنم خازن میکده فردا نـکـند در بازم ور چو پروانـه دهد دسـت فراغ بالی جز بدان عارض شـمـعی نـبود پروازم صحـبـت حور نخواهم که بود عین قصور با خیال تو اگر با دگری پردازم سر سودای تو در سینه بماندی پـنـهان چـشـم تردامـن اگر فاش نگردی رازم مرغ سان از قفس خاک هوایی گشـتـم بـه هوایی کـه مگر صید کند شهـبازم همـچو چنگ ار به کناری ندهی کام دلم از لـب خویش چو نی یک نفسی بـنوازم ماجرای دل خون گشته نـگویم با کـس زان که جز تیغ غمت نیست کسی دمسازم گر بـه هر موی سری بر تن حافـظ باشد همـچو زلفـت همـه را در قدمت اندازم

پست‌های معروف از این وبلاگ

بر سر مهاجران ایرانی چه آورده اند؟

فراخوان سرنگون کردن بیدادگران جنایتکار