من قربانی جهانخواران نیستم، آنها شکار من هستند

رژیم جمهوری اسلامی ایران رقابت با احزاب و نخبگان جریانهای سیاسی را قبول ندارد و زندگی نخبگان جامعه مدنی را تحمل نمی کند.
ابراهیم مددی کجاست؟ عیسی سحر خیز کجاست؟
نسرین ستوده چرا به دادگاه فراخوانده شده است؟ نرگس محمدی کجاست؟ محمد رضا خاتمی چرا به دادگاه فراخوانده شده است؟ چهره های شاخص حزب جبهه مشارکت ایران اسلامی کجایند؟

کشورهای 5+1 با یک باند تبهکار در ایران به توافق دست یافته اند. این برای اعضای 5+1 ارزان تمام نخواهد شد. قربانی شدن اکبر و ویژن مورد نظرش برای ایران، برای جهانخواران ارزان تمام نخواهد شد.
من قربانی جهانخواران نیستم، آنها شکار من هستند.

می مردند آیا اگر که یک قطعنامه حقوق بشری ذیل بند هفت شورای امنیت صادر می کردند و رژیم ایران را برای پذیرش آشتی ملی زیر فشار می گذاشتند؟
نه، توان کارهای دشوارتری را نیز دارند. این که چیزی نیست. روی فوضولی های گسترده تری _همچون دخالتهای نظامی_ را نیز دارند. این که چیزی نیست. و .... .

/////////// 

 آن که رخسار تو را رنگ گل و نـسرین داد
صـبر و آرام تواند به مـن مـسـکین داد
وان که گیسوی تو را رسم تطاول آموخـت
هـم تواند کرمـش داد من غمـگین داد
مـن هـمان روز ز فرهاد طمـع بـبریدم
کـه عـنان دل شیدا به لـب شیرین داد
گـنـج زر گر نبود کنج قناعت باقیسـت
آن که آن داد به شاهان بـه گدایان این داد
خوش عروسیست جهان از ره صورت لیکـن
هر که پیوست بدو عـمر خودش کاوین داد
بعد از این دست من و دامن سرو و لب جوی
خاصـه اکـنون که صبا مژده فروردین داد
در کـف غصه دوران دل حافـظ خون شد
از فراق رخـت ای خواجـه قوام الدین داد
.
آن پیک نامور که رسید از دیار دوسـت
آورد حرز جان ز خط مشکـبار دوسـت
خوش می‌دهد نشان جلال و جـمال یار
خوش می‌کند حکایت عز و وقار دوست
دل دادمش به مژده و خجلت هـمی‌برم
زین نقد قلب خویش که کردم نثار دوست
شـکر خدا کـه از مدد بخـت کارساز
بر حسب آرزوست همه کار و بار دوست
سیر سپـهر و دور قمر را چه اخـتیار
در گردشـند بر حسب اختیار دوسـت
گر باد فتنه هر دو جهان را به هـم زند
ما و چراغ چشم و ره انتـظار دوسـت
کحل الجواهری به من آر ای نسیم صبح
زان خاک نیکبخت که شد رهگذار دوست
ماییم و آستانـه عـشـق و سر نیاز
تا خواب خوش که را برد اندر کنار دوست
دشمن به قصد حافظ اگر دم زند چه باک
منت خدای را که نیم شرمسار دوست
 .
برو  به کار خود ای واعظ این چه فریادست
مرا فـتاد دل از ره تو را چه افتادسـت
میان او کـه خدا آفریده اسـت از هیچ
دقیقه‌ایست که هیچ آفریده نگشادست
بـه کام تا نرساند مرا لبـش چون نای
نصیحـت همه عالم به گوش من بادست
گدای کوی تو از هشت خلد مستغنیست
اسیر عشق تو از هر دو عالم آزادسـت
اگر چه مستی عشقـم خراب کرد ولی
اساس هستی من زان خراب آبادسـت
دلا مـنال ز بیداد و جور یار کـه یار
تو را نصیب همین کرد و این از آن دادست
برو فسانه مخوان و فسون مدم حافـظ
کز این فسانه و افسون مرا بسی یادست

پست‌های معروف از این وبلاگ

بر سر مهاجران ایرانی چه آورده اند؟

فراخوان سرنگون کردن بیدادگران جنایتکار