دلسوزی غرب نسبت به ایران

غرب همو ست که شرکتش در امریکا این روزها سایتهای اینترنتی اصلاح طلبان را به بهانه تحریم مختل کرده است. غرب هیچگاه اجازه نداد من اسایش داشته باشم و با موفقیت به ایران برگردم. غرب فرصتهایی را از من سلب کرد که اگر از انها برخوردار می ماندم شاید مقالات بهتر و نجاتبخشی می نوشتم. غرب عمر و جوانی مرا از من گرفت. غرب برنامه ریزی های کوتاه مدت و بلند مدت مرا مختل کرد. وقتی به غرب می گفتم حداقل یک جواب مشخص به درخواست پناهندگی یم بده حتی پرداخت این حقم را نیز به مصرف قرصهای مخرب روح و روان مشروط کرد. قرصها را نیز خوردم اما باز هم به قولش عمل نکرد. به ایران برگردانده شدم و پس از رجوع مجدد به من گفتند تو تازه اومدی. نزدیک به یک سال دیگر صبر کردم اما پروژه ای مشترک با همکاری رژیم ایران ترتیب دادند تا مرا به ایران کشاندند. بالاخره من از نظر یو. ان. ایچ. سی. ار قبول هستم یا نه. برای گرفتن جواب این سوال که حداقلی از حقوق من در یو. ان. ایچ. سی. ار است چقدر دیگر باید اسیر این بازی شوم و کثیف باشم. به خدایی که این ملتها می پرستند قسم من هم جانم همچون جان این ملتهای نانجیب در خطر است. پس طبق قانون خود همین موجودات پست که زمین را پر کرده اند باید قبول باشم. ایا اگر من از اسایشی در یک گوشه از این زمین برخوردار باشم و حرمت و کرامتم نیز مورد تعرض قرار نگیرد و چشمم نیز این حال و روز هموطنانم را نبیند این یک قدم به سوی جامعه ای بهتر است یا یک قدم به سوی جامعه ای بدتر. چرا نمی ایند جواب من را بدهند. من قبول هستم یا نه. قانونی باید بروم یا قاچاقی. خدایا چرا هیچکس پاسخگو نیست. خدایا شغل خوبی هم گیر اورده ام اما مساله این است که دارم اینجا خفه می شوم. خدایا حداقل کاری کن که جنازه ام از دست ایرانی ها نجات پیدا کند. خدایا من نمی خواهم در ایران به خاک سپرده شوم. خدایا مرا از ایران نجاتم بخش. خدایا شکرت.

پست‌های معروف از این وبلاگ

بر سر مهاجران ایرانی چه آورده اند؟

فراخوان سرنگون کردن بیدادگران جنایتکار