درخواست کمک اکبر از صنعت بتن ایران در ۱۲ آبان ۱۳۹۹

 صرفا جهت آرشیو شدن، در اینجا منتشر می شود:




جناب آقایان
.... ،
.... و
....
مدیران محترم سه شرکت
.... ،
.... و
....

سلام و درود بر شما.


"ما بر آسمان‏ها و زمين و كوههاى عالم عرض امانت كرديم، همه از تحمل آن امتناع ورزيده و انديشه كردند و انسان آن را پذيرفت، انسان هم بسيار ستمكار و نادان بود."

مایه خوشحالی و شکر گزاری به پیشگاه خداست
که در شب یلدای ۱۳۹۹
هر سه کارفرمای دهه اخیر اکبر
_که اکبر با ایشان کار کرده و بواسطه ایشان نان به اکبر رسیده و بدین ترتیب در دیدگاه اکبر نزدیکترین و گرامی ترین کارفرمایان بتنی کشور نسبت به اکبر شناخته می شوند_
در یک میهمانی و دور هم فرض می شوند
و این متن به مثابه باده اکبر به ایشان ارایه می شود.



به ضمیمه، تصویر (کپی)
متنی که اخیرا خطاب به سازمان ملل نوشته ام نیز
خدمتتان ارایه می شود.

ممکن است آن متن از جانب سازمان ملل و کشورهای ۵+۱ مورد توجه قرار نگرفته
یا با آن موافقت نشود
و یا به هر دلیلی
آن سند در عصر خودم و بطور جامع به نتیجه مطلوب مد نظر نرسد.

اما
مهم این است که
من از انتظار بی پایان
برای فراهم شدن شرایط نسبتا مطلوب
عبور کرده،
در نظام فکری خویش
نسبتا به انسجام تئوریک رسیده،
عرصه ویژه اکبر در جامعه بین الملل را
تعریف کرده
و اراده اکبر برای کار کردن در این عرصه  را
به سازمان ملل و به کشورهای ۵+۱ اطلاع داده ام.

و مهم این است که
احتمال یک دوره تعلیقی طولانی دیگر نیز
در فعالیتهای تحقیق و توسعه اکبر
در صورت عدم همراهی و همکاری سازمان ملل و دولتهای ۵+۱،
بواسطه آن سند
در پیشگاه وجدانم، نسلهای آینده و خدا،
توجیه شده و قابل پذیرش گشته است.

و مهم این است که
عدم اعلام آمادگی من
برای تکرار بی نتیجه اقدام عملی و میدانی
در زمینه سر و سامان دادن به امور سیاست داخلی ایران
و پذیرش مسوولیت میانجی گری در میان نیروهای درون و برون حاکمیت
و تعیین نظامی نوین برای اداره و نمایندگی کشور نیز
بدلیل ضعفم در عرصه بین الملل
در دستیابی ضمانت ساز و ثبات آور
به اهداف خودم در آن عرصه،
در پیش وجدانم قابل توجیه و قابل پذیرش بنظر خواهد رسید.

اگر اکبر ذره ای هم ادعای معرفت داشته است،
موجود بودن و در دسترس بودن صدای اکبر در حین عبور از این جهان، کمترین وظیفه بندگی اکبر بوده است.
کمترین فایده آن سند،
تعریف شدن اراده سیاسی اکبر از چشم انداز برای جهان است.
و وجود چنان کتیبه ای، نخبگان عرصه های مختلف و از جمله مدیران و حاکمانی که در جوامع و جهان در راس امو هستند را کمک می کند.




و اما خودمان را عشق است.
از آنجا که پایگاه اجتماعی من در کشورم
(یعنی جایی که من باید در آنجا
بیشتر از دیگر جاهای ایران شناخته شده باشم)
فضای کسب و کار من
(صنعت بتن ایران)
بوده است،
و از سال ۲۰۱۲ تا سال ۲۰۲۰
اینجانب افتخار داشته ام در کنار خانواده محترم صنعت بتن ایران در سه شرکت بزرگ فهاب بتن، آزما بتن ماد و خانه بتن بعنوان کارگر پمپ همکار باشم،

و از آنجا که تبلور و تعیین اندیشه اکبر در جهان معاصر
بدون حمایت رسمی خود حاکمان یکه تاز جهان معاصر
کمی دور از ذهن و غیر عملی به نظر می رسد

پیشنهاد می کنم
انجمن، کانون و یا هر نهاد دیگری که محل تجمع و یا مشورت و همفکری صاحبان کارخانه های صنعت بتن ایران است،
بمنظور حمایت از آن سند،
پیام  زیر را به سازمان ملل ارایه فرماید:

"چنانچه با درخواست شغل اکبر به سازمان ملل که اخیرا مطرح شده طبق مفاد همان سند موافقت گردد و این موافقت با حمایت رسمی کشورهای ۵+۱ نیز تکمیل گردد،
آنگاه پول مشکلی نیست و از ایران اسپانسرهایی هستند که بطور موردی برای حمایت از برخی طرحهای اکبر پس از بررسی های لازم اعلام آمادگی کنند."

بدین ترتیب این معنی و مضمون به جامعه بین الملل بیان شده است که:

"در خود ایران پتانسیل یافت شدن اسپانسر ایرانی برای اکبر وجود دارد
و اگر مشکلی با اعلام کاندیداتوری اکبر برای تاسیس سازمان موازی سازمان ملل و تشکیل دولت جهانی اکبر هست،
مشکل یا از خود اکبر است و یا از خود کشورهای ۵+۱ و یا از خود سازمان ملل."


با توجه به اینکه روی کردن به آن کانون بتنی نا آشنا
و ارایه هرگونه درخواستی به آن را برای خودم مناسب نمی دانم
و هرگز تمایلی به آن ندارم و نخواهم داشت،
بدینوسیله
نقش ارایه این پیشنهاد به آن نهاد کانونی و مرجع بتنی
را
به شما سه آشنا و سه صاحب کار دهه اخیر اکبر واگذار می کنم
و مطمئنم معدل "خوبی" در شما سه بزرگوار،
دست کم به میزانی هست
که هم بخواهید و هم بتوانید
این کار را برایم انجام دهید.


من ایده ها.، طرحها و نبوغی در خودم دیده بودم
و به همان نسبت و میزان نیز پرشور بودم و احساس مسوولیت می کردم.
در ایران ضعیف شده و عرصه را بر خود تنگ دیده بودم،
از آن سر و وضع و حال و روز و روز و روزگار خودم شرم کرده بودم،
تصمیم گرفتم مهاجرت کنم
تا روزی بتوانم با دست پر از موفقیتهایم برگردم
و دیدارها، مصاحبه ها و آشنایی های من با کشور و هموطنانم در سطوحی بهتر اتفاق بیفتد.
راه ممکن پیش رویم برای مهاجرت، ارایه درخواست پناهندگی به سازمان ملل بود.
خدا کمک کرده بود و موفق شده بودم مخاطب فرضی عالی و باشکوه که مرکز و مرجع جهان مطلوب بود را تصور و با وی مونولوگ کنم
تا هم باور خودم حفظ شود و هم هویت جهانی که وی مرجعش بود تعریف و تبیین شود.

وسط پروسه پناهندگی مجبور شدم بخاطر احساس مسوولیت و ضرورتهای وجدانی که در ماههای منتهی به انتخابات سال ۸۸ ایران بطور ناگهانی برایم پیش آمد، موقتا سفر کوتاهی به ایران داشته باشم تا با همه طرفهای سیاسی در کشورم از نزدیک و بطور صمیمانه امور را مورد بررسی قرار دهیم.
بعد هم خواستم با همان هدف پناهندگی بروم تا مطالعات و پژوهشهایم را به جایی برسانم و با موفقیت و با دست پر به ایران برگردم که نشد بروم.
از دلایل اصلی که نتوانستم بروم یکی این بود که انرژی، پول و وقت من صرف شد تا در ایران
روزنامه نگار بتواند کار نظارتی و مطبوعاتی خودش را انجام دهد،
فعال سیاسی بتواند کار نظارتی، تبلیغاتی و رقابتی خودش را انجام دهد،
فعال مدنی بتواند کار تقویت و بسط جامعه مدنی کشور خودش را انجام دهد.
و .... .
و
مقامات مسوول رسمی در سطوح مختلف حاکمیت بتوانند کار مدیریت، اداره و نمایندگی امور کشور را انجام دهند
و در مقابل قانون، نظارت و نقد نیز پاسخگو باشند
و از خطر لغزیدن به سمت فساد نیز در امان باشند
و راه گردش مسالمت آمیز قدرت را نیز نبندند.


و بعدها وقت مهاجرت با هدف پناهندگی را برای خودم پایان یافته حس کردم. شاید یک دلیلش این بوده که در چشم انداز اهدافم برنامه ریزی کرده بودم پس از دوره ای زمانی، فعالیتهای تحقیق و توسعه ام را به خود ایران بیاورم و به غربت اکبر و دوری ام از ایران پایان دهم.

در مانیفست مارس ۲۰۱۹ گفتم سازمان ملل و کشورهای ۵+۱ وقت مرا پشت درهای سازمان ملل زیاد گرفتند و من ضرر کردم و از فرصت مطالعه، تامل و پیشرفت بازماندم
و خواهان حمایت رسمی از بالا شدم تا وقت مطالعه و پژوهش که هدر رفته بود، با سازمان یابی پژوهشها و استخدام کارمند و پژوهشگر جبران شود.
سند اخیر نیز در همین راستا تدوین شده است.




من به دنبال چه بوده ام و برای چه کسانی و .... و به اصطلاح ما کجائیم و ملامتگر بیکار کجاست!

درست است که  اندیشه و دیدگاههای اکبر نسبتا "عالی" است، درست است که دوست و دشمن بطور متحد در فطرت و ناخودآگاه خویش شیفته جهان اکبر هستند که البته در واقعیت نیز می توانند چنین باشند،
درست است که اکبر پیشتاز است، نسبتا خوب است، جوانی اش در اندیشه منافع و آرمانهای جمعی معاصرین و نسلهای آینده سپری شده است، ریسک می کند، جلو می رود، راه را در حین دویدن می سازد، ظرفیت سازی می کند و طی دهه اخیر در شب عید هایش بجای فکر کردن به تعطیلات خودش، با چراغ گرد شهر در جستجوی بشر بوده و به پژوهش میدانی مشکلات بشر می پرداخته است و .... .
اما دوست اکبر کیست؟ دشمن اکبر کیست؟
چه کسانی انرژی اکبر را می گیرند و کدامها به اکبر نیرو و قدرت می بخشند؟
همین موضوع مهم است
و نه کم و کیف خوش گذشتن به مگسان دور حماقت و شیرینی اکبر در میهمانی اکبر.


شاید اگر همکار بتنی خوب
و یا شاید هم همکار بتنی مورد نیاز شما یعنی یکی مثل خودتان (بد)
بودم
لزومی نداشت
که پس از برخورداری از شانس پر برکت و تقویت کننده امکان همکاری با شما در دهه اخیر
_که بابتش با شادمانی، خدا را بسیار شکر گفتم_،
در آغاز امسال
که نیازمند کمک و حمایت نیز شده بودم،
هم اخراج شوم
و هم در لحظه درخواست شغل از شما،
کدورت و ابهام اصلی ام از معدل کل شما سه بزرگوار
_که فقط در حضور هر سه شما برایم قابل بیان است_
بجای رسیدن به جواب،
با جمله
"من انتظار داشتم تو رو توی سازمان ملل ببینم"
و نه جویای کار بتن،
به بی مهری و کنایه از سوی شما نیز آراسته گردد
و از ابتدای امسال به مدت بیش از چهار ماه تنها بمانم، تحقیر شوم و در به در دنبال کار بگردم!


اگر که قرار بوده من از پایین و پله پله به بالا بروم،
آیا مناسب ترین فرصت، همان وقتی که در شغلم صرف می کردم نبود و نباید همانجا می توانستم به خودشکوفایی برسم و بدرخشم؟
آیا من نظم و همه چیز را رعایت می کرده ام، سرم توی کارم بوده و با تمرکز بر وظایف و مسوولیتهای شغلی ام کار می کرده ام یا خودم را رییسی بیگانه با وظایف و مسوولیتهای کارگری خودم شناخته و معرفی می کرده ام؟ آیا من منبع درآمد دیگری بغیر از همین شغل بتن برای امرار معاش داشته ام که شغلم باید از نظر خودم و یا شما بی اهمیت فرض می شد؟
آیا من باید از هوایی، جایی معجزه نجاتی چیزی به ارمغان می آورده ام؟
آیا کار من همان کارگری بتن که بواسطه آن نان می خوردم نبود و آیا من نباید با دیدن روی خوش شما به احساس ثبات شغلی می رسیدم و روز به روز به میزان متناسب می بالیدم و در شغلم _دست کم در سطحی که روزی بی کار و جویای کار نباشم_ پیشرفت می کردم؟
چه چیزی در من مرا بجای نگاه تشویق آمیز شما سزاوار نگاه تعجب آمیزتان ساخته بود که در پایان حتی مرا بعنوان یک گارگر نیز شایسته حمایت، همکاری و یا پذیرش نشناختید!؟

اگر قرار بود در شغلی سطح بالا همچون رییس جمهور جهان شدن مشغول به کار باشم و حقوق ماهیانه اش را بگیرم، آیا تنهایی و بدون کمک و حمایت، سخت و بعید نیست که به چنین هدفی دست پیدا کنم؟ و اگر امروز کلیات پروپزال و طرح و نقشه راهش تقدیمتان می شود
آیا حاضرید کمکم کنید تا به این هدف کوچک اکبر برسم یا نه من حتی برای اینکه صدایم در این بایکوت خبری رسانه ها به جایی برسد نیز نیاز دارم شب عید بروم جلوی سفارت سوئیس در تهران و در اعتراض به امنیت کشورهای ۵+۱ تحصن کنم و خودم را در معرض خطر بازداشت و تضعیف از سوی دلقکهای خون آشام قرار دهم و از هدفم برای بهار پیش رو مبنی بر فکر کردن به سر و سامان یافتن در زندگی خودم باز بمانم؟ من بنا ندارم چنین کاری کنم و قبلا نیز از دست زدن به چنان اقداماتی به نتیجه تنها ماندن و ضعیف تر شدن رسیده ام
و من به میزان کافی و بیش از سهم و وسع خودم در امور جمعی احساس مسوولیت و ایفای نقش کرده ام و خودم را به تمسخر گرفته ام و تکرار ریسک برای خودم را نه با میزان رمق و توانایی خودم، نه با وضعیت تند سیاسی این روزهای کشور و نه با عدالت اکبر که حکم می کند اکبر به خودش ظلم نکند همسو و مطابق نمی بینم و ضرورتا از آن استقبال نمی کنم.
آیا فقط در حد یک آرزوی خیر برای دست یافتنم به موفقیت از من پشتیبانی می کنید؟ و یا شاید هم ترجیه می دهید در صورتی که تا سطوحی موفق شدم و موضوع پیش رفت و جدی تر شد، جهان را از خطر حمایت و تقویت اکبر برحذر دارید؟ خیالتان راحت باشد، گمان نمی کنم در دوران حیاتم تا آن سطح پیشرفت کنم و نسخه های برتر حقیقت، هرگز بر سطوح نامستعد نازل نخواهند شد.
سوالهای من خیلی مشخص و واضح هستند، جلسه مشترکتان را بگذارید و مرا به آن جلسه دعوت کنید تا از نظرتان مطلع شوم، ممنون می شوم.
شاید کنجکاوی اکبر برای مطلع شدن از نظر شما در مورد اکبر، کنجکاوی افکار عمومی در نسلهای آینده نیز باشد.
فارغ از آنکه نظر دیگران و یا جهان در مورد اکبر چه باشد، آنچه که برای اکبر مهم است این است که نظر خود شما در مورد اکبر چیست؟ اگر دوست داشتید با تشکیل آن جلسه و دیدارمان در آن، به این پرسش پاسخ دهید.
گذشته از اکبر، افکار عمومی جهان نیز حق دارند بدانند در روزهای سخت، اطرافیان اکبر
که حس می کند قدرت از درونش فواره می زند
و داعیه زمامداری امور جهان را رها نمی کند
کدامها بوده اند
و نظر پایگاه اجتماعی اکبر در ایران در مورد اکبر چه بوده است؟
و کدامها همچون ترکیه و سازمان ملل و کشورهای ۵+۱ اکبر را در تعلیق و فریز و بی جواب نگه داشته بوده اند
تا اگر یک روزی یک جای دیگری یک اتفاقی افتاد و یک جایزه و سوغای گنده ای شکل گرفت و از طرف اکبر بر سرشان نازل شد،
از ترس و طمع بپرند روی سر کچل اکبر بگویند ما از اول هم با اکبر، حامی اکبر و دوست اکبر بوده ایم
و اگر اکبر شکست خورد و معجزات و جایزه هایی که اصلا کارش آوردن آنها نبوده است را برای آنها نیاورد و به نفع آنها یکجانبه گرا نشد،
بگویند ما از اولش هم با اکبر مخالف و دشمن اکبر بوده ایم!

و من نیز آنقدر خسیس نیستم که امروز فرصت اعلام نظر جامعه بتنی ایران در مورد اکبر
توسط شما سه بزرگوار به افکار عمومی نسلهای آینده جهان را
از شما سلب کنم
و نظر مساعد، موافق، تشویق کننده، حمایتگر و تقویت کننده صنعت بتن ایران در مورد اکبر و یا نظر مخالف صنعت بتن ایران در مورد اکبر را امروز به افکار عمومی آیندگان و معاصرینم اطلاع ندهم.


من به دنبال چه بوده ام و چه تصوری از من در ذهن بوده است؟ یک کارگر بوده ام برای امرار معاشم و بطور جداگانه در کنارش بعنوان علاقمندی خودم برای خودم یک پژوهشی علمی فرهنگی نیز در ذهن داشته ام که صدایی در حد یک پژواک، نجوا و نیایش بوده
و همواره سعی کرده ام با شور و علاقه از خدا روزی بخواهم، نانی بدست آورم و به غفلت نخورم و بنده چندان بدی نیز برای خدا نباشم. هر چه از خوبی که احیانا در من باشد را نیز از خودم نمی دانم و از خدا و از صالحان و مقربان درگاهش و همچنین از پدرم و از بزرگترهایم می دانم.
آیا شما سه کارفرمای دهه اخیر اکبر که واسطه خدا برای نان رسیدن به اکبر بوده اید نیز خودتان را در همین دسته بندی بزرگترهای اکبر تعریف می کنید؟
پدر من هشت سال من را ساپورت کرد تا بجای اینکه بروم سر کار، بروم دنبال مطالعه و پژوهش آزاد و بدون مدرک دانشگاهی. شما نسبت خودتان با اکبر را چگونه تعریف می کنید؟ نمی گویم که لزوما خودتان را عموهای اکبر بشناسید، اما بد نیست نظرتان هر چه که هست را به من بگویید، ممنون می شوم.

عالیجنابان اکبر،
من در این متن، امشب مستقیما با شما صحبت کرده ام.
اگر اکبر بینهایت را و چشم انداز شکوهمند برای جامعه بشری را متصور شده و در نظر گرفته اما سکوت کرده و متوقف شده است
و اگر انجماد اکبر شما را بی تاب داشته و خشمگین کرده است
تا حدی که فقط با تمسخر ضعف، بی کاری و جویای کار بودن اکبر دلتان خنک شد و توانستید با رضایت به اکبر لبخند بزنید،
اینک این شما و این صدای اکبر،
این گوی و این میدان،
بفرمایید پاسخ صدای اکبر باشید.

مسوولان آن نهادها و دولتهای خارجی شاید خودشان رقیبان اکبر در دستیابی به قدرت و همچنین کوته نظر و تنگ نظر بوده اند که از سال ۲۰۰۱ و ۲۰۰۶ تا به امروز هنوز پاسخ صدای اکبر نشده اند و کارم را انجام نداده اند و مشکل از اینجا نبوده است که من در کشور خودم هیچ طرحی را اجرا نکرده و هیچ نمونه کاری را ارایه نداده بودم!
معجزه اکبر، (پیمودن راه اکبر در دهه های اخیر) بوده است. و راه اکبر متناسب با اهداف بزرگ اکبر تعریف و ساخته شده است و من "آنچه استاد ازل گفت بگو می گویم".
آری، شاید اکبر اشتباه می کند که خودش را والدین همه می نامد و بین فرزندانش فرق نمی گذارد و روش ارزش گذاری و شرط امتیاز در حالت کلی و مقدماتی را "پرهیزکاری" و نه حتی "معرفت" تعیین کرده است!
آری، شاید لایقترین، فهمیده ترین و با فرهنگ ترین اسپانسر برای اکبر، فقط و فقط همان اسپانسر ایرانی بوده است
و تعامل با دیگران حتی در سطح کسب تجربه ارائه پروپزال و طرح نیز به درد نمی خورده است و ما فقط خودمان آدمیم!
و من معذرت می خواهم که در این سالها از این پتانسیل کشور خودم غافل شده بودم. چرا که نه تنها در بخش خصوصی، که حتی در بخش دولتی نیز اسپانسر در ایران وجود داشته است و من خودم در آن سالها که حتی حاضر بودم با اسپانسر دولتی جمهوری اسلامی ایران نیز کار کنم، موفق به جذب آن نشده بوده ام!!!


من مطمئنم انتظار شما برای دیدن اکبر در سازمان ملل،
انتظار برای دیدن اکبر در جایگاهی است که خودش در سازمان ملل برای خودش تعریف کرده است
و از همین روی، نه تنها اقدامات لازم برای ارایه شدن آن سند به سازمان ملل
_از قبیل ترجمه و پست و غیره_
را انجام خواهید داد
که حتی در صورت عدم پذیرش آن سند از جانب
سازمان ملل و کشورهای ۵+۱،
خودتان
به همراه آن کانون مرجع بتنی کشور
مستقیما اقدام خواهید کرد و
تاسیس مرکز تحقیق و توسعه اکبر در ایران
_با تعهد مطالعه و پژوهش صرف و محض
و نه تولیداتی که منجر به بازگشت سرمایه شود_
را در دستور کار و برنامه کوتاه مدت آن کانون مرجع بتنی کشور
قرار خواهید داد.

البته
.... .... .... .... .... .... ....
کو همرهی که خیمه از این خاک برکنم.
وقتی که می بینم شما سه رییس محترم اکبر
حتی سختتان می آید که یکجا جمع شوید
و بطور مشترک حال اکبر را بپرسید
تا امکان مطرح کردن یک ابهام در حضور هر سه شما و شنیدن پاسخش
برای من فراهم شود،

با خودم می گویم:
این سه شخص محترم اما "ضریب هوشی پایین" کجا
و قابل قبول بودن اسپانسر شدن احتمالی صنف مطبوعشان برای اکبر کجا!
آری برادر، دو دهه از رفتن اکبر از ایران
و بیش از یک دهه از بازگشتن اکبر به ایران گذشته است
و حالا در حالت خوشبینانه که فرضا شما به من حسن نگاه دارید و مرا دوست دارید،
شما تازه یادتان افتاده است که
با رفتار و خط مشی نامتناسب، عجیب غریب و پایمال سازتان نسبت به اکبر،
وی را غافلگیر و برای حمایت حد اکثری از اکبر دور خیز فرمایید!
آن وقت که پیش شما بودم مرا ندیدید، از این فاصله بیشتر و دور تر چگونه مرا خواهید دید!؟
وانگهی، کدام دورخیزها و یا چند تای آنها
برای "آمدن" بوده و یا به چنین نتیجه ای منجر شده
که این یکی نیز بشود!

زحمت نکشید، نیایید، اسپانسر اکبر نشوید. نه خودتان و نه آن صنف دسته گل و مطبوع بتنی.
اگر خواستید از اکبر حمایت کنید و یا به اکبر کمک کنید، فقط به همان ترتیبی که در این متن تعیین شده است عمل کنید. یعنی سند را بواسطه آن کانون به سازمان ملل ارایه فرمایید و آن پیام کانون را نیز به سند ضمیمه کنید.
بعد از پذیرش شدن اکبر از آن بالا که قرار است از آنجا معجزه نجات و خیر و برکت و نور و نون و سوغاتی و قدرت و دیگر امتیازات مثبت مفت و مجانی بر سرمان ببارد،
کانون بتنی ایران نیز بواسطه همان سازمان ملل می تواند در جهت اسپانسر اکبر شدن گام بردارد.

در مورد این متن نیز لطفا فقط هر سه با هم با من تماس بگیرید و نه تک تک. خواهشا.
اگر هم نخواستید به هیچ شکل از اکبر حمایت کنید عیبی ندارد. موفق باشید.

من و شما هر یک در راه ویژه خود و به شکل ویژه خود
در عین حال که به زندگی خویش نیز توجه و تمرکز داریم،
در جهت خدمت به چشم انداز مطلوب ناخود آگاهانه کل جامعه از رویاهای جمعی (آرمانها)
نیز گام بر می داریم
و برای خویش، همدیگر و برای کل جامعه نیز
آرزوی موفقیت و بهروزی می کنیم
و از شنیدن خبر موفقیتهای همدیگر نیز خوشحال می شویم
و حس می کنیم که موفقیتهای دوستانمان یک گام به پیش در راه اهداف مشترک همه ماست.

همچنین نظر من در مورد هر سه شما این است که چون شما هم با شخصیت و با کلاس و آدمهایی موفق و موجب افتخار اکبر بوده اید و هم در ارتقای وضعیت مالی اکبر در دهه اخیر به میزان نسبتا قابل توجهی موثر و مفید بوده اید، برای من آدمهای مهم و ارزشمندی هستید
و من با خوشحالی از ایران و از شما سپاسگزارم.
معدل اخلاق خوب، ضریب هوشی، نظم، توجه و شنوا بودن، دقت، سرعت، آیینه ادب اکبر بودن، شرف و اعتبار، احترام متقابل و همکاری خوب بودن
در کل اهالی صنعت بتن ایران و بخصوص بخش بتن ریزی آن نیز
دست کم تا سطحی بوده که اکبر بتواند با هر وضعیت و شرایطی که شده بالاخره یک دهه در این صنعت دوام بیاورد و همچنان در آن کار کند.
من از ایران بابت امکان اشتغال که در این صنعت برایم فراهم بوده است
و از معدود همکارانی که در این صنعت از چندین لحاظ از اکبر سرتر و برتر بوده اند اما افتخار داده و در کار گروهی بتن ریزی با اکبر کار کرده، کم و کاستی ها و ضعفهای اکبر را پوشش داده، به اکبر کمک کرده و کم بودن شایستگی اکبر را به روی اکبر نیاورده اند
با خوشحالی سپاسگزارم.
من از بابت همه اینها با خوشحالی از خدا سپاسگزارم.




سه کارفرمای برجسته و اصلی دهه اخیر و مهم اکبر،
عالیجنابان،

من معتقدم وجود سایه "شرف" امثال شما بر سر این کشور،
شش قدرت برتر اما بلاتکلیف و گیج جهان را
از گمراهی هایی همچون
اندیشیدن به
خط مشی سطح پایین در قبال ایران
و
هدف قرار دادن تاسیسات زیر بنایی، صنعتی و دفاعی ایران
و یا تصاحب و کوچک کردن آب و خاک این کشور از شمال و جنوب،
به سمت احترام متقابل نسبت به ایران و ملت ایران
و تعظیم در مقابل حریم ایشان راهنمایی خواهد کرد.



من معتقدم وجود سایه "شرف" امثال شما بر سر این کشور،
به حاکمان یاد آوری خواهد کرد
که این کشور و ملت نیز موجودیت و شخصیتی برای خویش دارند
و دست کم اندکی بیش از این که هست
حق دارند که برای سپردن مسوولیت مدیریت و نمایندگی امور مربوط به قدرت متمرکز و جمعی شان به داوطلبانی که پتانسیل انجام چنین کاری را دارند،
گزینه های متنوعی در میان احزاب با گرایشات فکری و سیاسی مختلف در دسترس داشته باشند
و هر فرد، تشکل و نهاد سیاسی که مستقل از حاکمیت و ناظر بر عملکرد حاکمیت و منتقد حاکمیت و احیانا رقیب برای دستیابی به قدرت متمرکز بود
نباید به یک شکلی از امکان فعال بودن در صفحه سیاست امور داخلی ایران
حذف شده و با اتهام ظالمانه دشمن امنیت ایران بودن مواجه شود.

من معتقدم وجود سایه "شرف" امثال شما بر سر این کشور،
حد و اندازه
برخی رفقا و "داداش کوچیک" های ایرانی اکبر
در سطوح مختلف‌ حکومتی
_که شانس رفیق و هموطن اکبر بودن باید برایشان کافی باشد و از سرشان هم زیاد است
اما ایدئولوژی و سلیقه سوار شده خودشان را حتی حاضر نیستند در معرض نظارت و نقد اکبر و دوستان سبز اکبر هم بگذارند تا چه رسد به رای ملت_
و متاسفانه کمی از شان خودشان دور شده اند را
با حد و مرزها و پتانسیلها و استعدادهای متناسب خودشان
آشنا خواهد کرد
تا
متناسب با وزن و شان اجتماعی خودشان
با احترام، آرامش و صلح،
با شادی و شکر گزاری به امکان کار و تلاش بمنظور کسب روزی حلال مشغول شوند
و از این بابت
و همچنین از بابت رفیق، نوکر و هموطن اکبر بودن
با خوشحالی بپرند هوا و بگویند "خدایا شکرت"
و دیگر نه بخواهند و نه بتوانند که
لکه ننگ به بند کشیده شدن
امثال نسرین ستوده، نرگس محمدی، محمد نوری زاد، محمد علی رجایی، فرشید هکی و دیگر دوستان سبز اکبر
توسط ایران را
بر دامن ایران نشانده
و بدین واسطه
با کاستن از کمیت و کیفیت "شرف" این کشور،
وضعیت اعتلای فرهنگی، فرصت های توسعه و پیشرفت، وفور خیر و برکت و .... را
تحت تاثیر منفی قرار داده و یا بعبارتی تنزل دهند.


آفرین بر خدا که بهترین آفرینندگان است.

موفق و موید باشید،
با سپاس،


علی اکبر ابراهیمی
دوشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۹
۲ نوامبر ۲۰۲۰
تهران



پست‌های معروف از این وبلاگ

بر سر مهاجران ایرانی چه آورده اند؟

فراخوان سرنگون کردن بیدادگران جنایتکار