در ملارد چه خبر است

چند هفته پیش دو بار در تاکسی گفتم در زمان خاتمی مردم نسبت به همه چیز حساس و هوشیار و پرسشگر و طلبکار بودند, اما امروز نسبت به هیچ یک از مسایل و مصایب عجیب غریب و گوناگون روز حساسیت, اعتراض و شکایتی وجود ندارد.

یکببار جواب شنیدم: "کامیونی که گاز می آورد گران می فروخته, موفق شده اند به بازرسی شکایت کرده و بازداشتش کنند. رشوه مختصری داده آمده بیرون و با همان قیمت و یا شاید هم کمی بیشتر به کارش ادامه داده." در مللارد
موردش کمی هم مشابه مورد من است. من هم به 137 زنگ زده بودم که خودم مجبور نباشم به آن ساختمان پلیس مراجعه کنم اما دقیقا از همان ساختمان فراخوانده می شوم و موبایلم نیز به من داده نمی شود و وقتی می گویم که از خیرش گذشته ام به من می گویند, نه, باید بالاخره پیدا شود. از کدام در وارد و از کدام در خارج شدی و موبایلت را به که تحویل داده ای و .... حالا پیدا شده پس از آنکه جعبه و .... اش را برده ام. اما این بار هم مسوول انبار نبود و باید منتظر آمدنش می ماندم. در حالی که من با موتور کرایه ای از خ پانزده خرداد آمده بودم تا زود برگردم و کارم در رستوران را ادامه دهم.
آیا پلیس ما نباید با آن کارفرمای بی همه چیز قلهک فروش فرقی داشته باشد؟ آن کارفرما نیز مرا مسخره کرده بود و در حالی که خودش چوب حراج به مادر و خواهر خویش می زد, از من می خواست که همه فکر و ذکر و کار و زندگی خودم و یک ملت و کشور را بگذارم کنار و عاشق خواهر و مادر وی شوم. همان چیزی که رییس اتاق سمت راست طبقه همکف و یک مو سفید پیر نیز در روز بازداشتم در اداره پلیس پل آزمایش از من خواستند.



یکبار هم جواب شنیدم: به اداره آگاهی رفته, شکایت داشته از .... . بعد که بیرون آمده, نمی دانم خودش را بازداشت کرده اند یا چه شده, خوب یادم نیست, در همان اداره آگاهی, ماموران رسمی کشور, ماشینش را داشبوردش را لخت کرده اند. در ملارد. میگفت به که برویم شکایت کنیم؟ خودشان دزدند!
به آخر خط رسیده بودیم. کرایه را حساب کردم و از ماشین پیاده شدم.

پست‌های معروف از این وبلاگ

بر سر مهاجران ایرانی چه آورده اند؟

فراخوان سرنگون کردن بیدادگران جنایتکار