صرفا جهت اطلاع شماره پنج اکبر

صرفا جهت اطلاع شماره پنج اکبر
تدقیق در مواضع ایرانی و بین المللی اکبر
منافع ایران برای رژیم جمهوری اسلامی در آن کشور اولویت ندارد. در سال 2009 من به رژیم ایران هشدار دادم که ملت ایران باید دارای خواستاران و آلترناتیوهای ایرانی سطح بالایی برای قدرت متمرکز در عرصه سیاست داخلی ایران باشند و در غیر اینصورت از سوی آن رژیم ارزش ملت ایران در دیدگاه من به شدت کمتر از برخی سطوح لازم و کافی تعریف شده است. اما رژیم ایران که این چیزها برایش مهم نبود فقط به تقویت و تثبیت موجودیت خود اندیشید و در حالی که به شدت از مفاسد خودش ترسیده بود، طبق یک برنامه دقیق، آلترناتیوها و منتقدین و مخالفین خودش در عرصه سیاست داخلی ایران را _در وضعیتی که خود ملت ایران فاقد وظیفه شناسی، آگاهی و توانایی لازم و کافی برای محافظت از اپوزیسیون خودشان بودند،_ سرکوب کرد. و اوضاع و شرایط را طوری کنترل، مدیریت و هدایت نمود که در نهایت به مرگ جنبش سبز منجر شد. یعنی آن رژیم نیروی رسمی و اصلی بر ضد جنبش سبز و دشمن واقعی، جدی و مصمم جنبش سبز بود.
البته ما همه و همه و هر یک به نحوی و کم و بیش در مرگ جنبش سبز (حقیقت معاصر و یا همان انسان معاصر) نقش و دست داشته ایم و مقصر و ذینفع بوده ایم.
حتی معدل خود اپوزیسیون ایرانیان _اعم از اپوزیسیون میانه رو، اصلاح طلب و یا برانداز_ که طی سالها و دهه های اخیر در حال مبارزه با رژیم خودکامه حاکم بر ایران بوده و بطور مداوم و منظم متحمل ظلم و سرکوب و محرومیت و رنج و زندان و تبعید و غیره و ذالک گشته اند نیز در اینمورد مقصر بوده اند _بس که توسط رژیم نظارت گریز و سرکوبگر ایران به سطوح نامناسبی تنزل یافته بودند_ تا چه رسد به خود ملت ایران که با احساس درد نکردن، با نفهمیدن، با اطلاع نداشتن، با جور دیگری فهمیدن، با اقدام نکردن و با خیلی از روشهای دیگری که خود هموطنان عزیز خیلی بهتر و جامعتر از اکبر به آن شیوه ها دانا و ماهر هستند، تماشاچی و پذیرای تقویت فاسدان حاکم بر کشورشان و تضعیف اپوزیسیون خودشان و پرپر شدن سبزهای انقلابی شان شده و با "جنبش سبز کشان" همراه و همگرا شدند و در قتل جنبش سبز آگاهانه و یا ناخودآگاهانه شرکت داده شدند.
حکام فاسد، مستبد و خودکامه ایران سهم و نفع اصلی و رسمی را در قتل جنبش سبز داشته اند. برخی از سبکهای ایشان عبارت بودند از گروگان گرفتن جنبش سبز بمنظور تسلیم پذیر شدن حامیانش و باالعکس و تشدید این موضوع تا سرحد مرگهایی سبز، دزدی، دروغگویی، دورویی، خیانت و دهها صفت دیگر که طی سالها و دهه های اخیر در میان معرکه های سبزکشان در ایران شناسایی شد. بطوری که روشن شد اراده ها و نیروهایی مشخص در عرصه های ایرانی وجود داشت و موجب تضعیف، درجازدن و پسرفت اکبر و امثال اکبر شد. و چونکه نوع دیگری از نیروهایی که مایل و یا قادر به رقابت با آن نیروها در تعامل با اکبر و امثال اکبر در عرصه وجود نداشتند، معدل همان نیروها بعنوان نمایندگان و اداره کنندگان ایران در سطوح مختلف به رسمیت شناخته شدند و عواقب باالقوه و مسوولیت پندارها، گفتارها و رفتارهایشان را عملا بین مردم ایران و کل ایرانیان معاصر _اعم از آگاه و یا از همه جا بی خبر_ پخش و تقسیم و بدون استثنا به هر یک از ایشان تقدیم _و یا به عبارت صحیح تر تحمیل_ کردند.
بدین ترتیب ایران در نظر من یک کشور گروگانگیر، دزد و دروغگوست. و بواسطه مرگ جنبش سبز نیز یک کشور بی حیثیت است. اما من نمی توانم بخاطر بی حیثیتی ایران دست به خودکشی بزنم. بخاطر اینکه ایران به من نیاز سطح بالایی و یا نیازی ندارد نیز نمی توانم دست به خودکشی بزنم. هر چند که ممکن است در اعتراض به استثمار شدن توسط ایران و همچنین در اعتراض به استثمار شدن خودم و کشورم و هموطنانم _هر چند که مرا و یا هر سبز دیگری را رسما نماینده خودشان اعلام نکردند_ توسط کشورهای 5+1 دست به خودکشی بزنم. در هر صورت من به احترام ایرانیان برتر از خودم _و بخصوص جنبش سبز_ و به احترام خودم برای ایران نیز احترام قائلم.
همچنین چنانچه یک روزی ایران مرا و یا سبزهای خودش و نام و یاد جنبش سبز را بعنوان صاحب و مالک خودش به رسمیت بشناسد، من نیز احتمالا اهمیت و ارزش زیادی را برای ایران قایل خواهم شد. و یا چنانچه من و یک روزی در ایران صاحب منافع مادی و معنوی قابل توجه، ثابت، مصون و تضمین شده ای باشم، به همان میزان و نسبت ایران نیز احتمالا در نظر من مهم و ارزشمند و عرصه کمک به اعمال اراده جمعی سبز ملت ایران خواهد شد. اصلا نه من بلکه دیگر سبزهای خودشان. اگر حتی سبزهایشان نیز مورد ظلم حکومتی نباشند ایران در نظر من قابل تحسین تر خواهد بود. حتی اگر خودشان نیز مورد ظلم حکومتی نباشند باز هم ایران در نظر من قابل تحسین تر خواهد بود.
با توجه با اینکه کشورهای 5+1 در سال 2015 باز هم بطور کاملا حرفه ای (یعنی با نام و بهانه همسویی با معدل اپوزیسیون ایرانی) یک تو دهنی محکم دیگر نیز به من زدند و من به شدت تضعیف شدم و آشنایان و نزدیکان و پشتوانه های اجتماعی ام به شدت تضعیف و پژمرده و بد حال شدند، به نسبت و میزانی که ایران در دیدگاه من کشور بی حیثیتی باشد، به همان میزان و نسبت نیز امنیت کشورهای 5+1 در دیدگاه من غیر مجاز تر است. و هر چقدر که ایران در دیدگاه من کشور شرافتمند و غیر فاسدی باشد و هر چقدر که ایران ذائقه اش سالمتر باشد و به هویت سبز و شریف خودش علاقمند تر و برایش دلتنگ تر باشد، وضعیت امنیتی کشورهای 5+1 در تئوری های اکبر نیز احتمالا بهبود خواهد یافت. یعنی منافع و اهداف جمعی و حتی فردی اکبر در ایران باید تامین شود و این موضوع حتی با مهاجرت اکبر نیز قابل صرفنظر کردن نیست.
من نمي خواهم بگويم كه ايران، اپوزيسيون بد جنسش به ملت بدجنسش مي آيد و ملت بدجنسش به اپوزيسيون بدجنسش مي آيد و رژيم بد جنسش به آنها برازنده است. من به سهم خودم و حتي خيلي بيش از آن با رژيم ايران مبارزه كردم تا چنين چيزهايي نگفته باشم . پس امروز با خاطره اي خوش مي ميرم يا مي روم يا هر چه. پس اگر مردم پول قبرم نبايد به خودم و يا خانواده پدرم تحميل شود.
من نمی خواهم دوران مبارزه ام با رژیم جمهوری اسلامی را در زندان و یا در حال دیدار مصاحبه و آشنایی نامطلوب با هموطنانم در ایران سپری کنم و ترجیه می دهم دور از ایران باشم و خودم را به تحمل درد و رنج غربت که خیلی هم خفه کننده و جگر سوز است محکوم می کنم.
من نسبت به ایران و ایرانیان و پیشرفت و توسعه و آبادانی و سر سبزی ایران دلبستگی دارم و باید یک روزی در یک چنان ایران و در میان چنان هموطنانی نفس بکشم و از تماشای سلامت و خیر و شادکامی مردم ایران شاد شوم. اما امروز در ایران هم کشورم و هم هموطنانم را مریض و ضعیف و مچاله شده در چنگال استبداد داخلی و لاشخوریسم 5+1 می بینم. نمی خواهم کشور و ملتم را در بیراهه ها و در حال و روز پر خطر و نامناسبی و در روزهای پس از مرگ جنبش سبز ببینم و ای کاش همین امروز در اثر همین احساس خفگی بمیرم.
من دارم در وسط چنین معرکه هایی برای بدست آوردن حداقلهای بقا دست و پا می زنم تا خدا ببیند که علی رغم پوسیدگی و همه دیگر مصائب اما من هنوز هم خدا را با دوست داشتن زندگی، عملا سپاسگزارم. پس مسوول مرگ احتمالی من کشورهای 5+1 خواهند بود و نه خودم.
من هموطنانم در ایران را دوست دارم و هنوز نرفته دلم گرفته است و
حس غربت و ترس روزهای بی پولی و بی هویتی و غربت خودم در حالی که زندگی سبزهای ایران و ایرانیان فلج شده اما درآمدها و خریدها و زندگی ها و پیشرفتها و غیره و ذالکها و تکیه گاههای محکم 5+1 ای و نرمشهای قهرمانانه و بی شرمانه خودشان همچنان به راه است و تبرئه قاضی مرتضوی و اختفای دادگاه بابک زنجانی و بازداشت انواری و پوریا ابراهیمی و تاجزاده و تبعید کورش عرفانی و .... مسئله خودآگاهانه هیچکدامشان نیست،
سیل اشک را از دیدگانم روانه کرده و دارم خفه می شوم و به حال خودم زار می زنم تا خفه نشوم. اما متاسفانه این کشور حق اکبر خور، سبز ندارد. من دلم هوای ایران و ایرانیان را دارد و اگر هم موفق شوم لاشه ام را بر سر کشوری پرت کنم و علی رغم رفتارها و اراده هایی که در عرصه بین الملل بر علیه من وجود دارد بتوانم خودم را همچون یک تکه آشغال بیاندازم به یک کشوری، رفتنم برای بیش از پیش به ابتذال کشیده نشدن دیدارها، مصاحبه ها و آشنایی هایم با هموطنانم و به عشق هموطنانم و برای بازگشتن با لیاقت و افتخار به پیشگاه شان والای ایران و ایرانیان است.
اما در سال 2009 جنبش سبز ظهور کرد. انصافا که حمایت کرد؟ باید در ایران قیامت می شد. باید لااقل انقلابی می شد و رژیم جمهوری اسلامی سرنگون می شد. در این روزها بچه های ما در زندان هستند. کجا هستند ملت ایران؟ کجا هستند مردم ایران که من و جنبش سبز تنها مانده ایم؟ بروم خارج بزنم توی دهان 5+1 شاید یک فرجی چیزی شد و وظیفه ملت ایران برای حمایت و حفاظت از ارزشها و دارایی های ملی خودشان را 5+1 بجایشان برایم انجام داد و برای کشورم انجام داد. اگر هم انجام نداد لااقل تو دهنی یه رو _طی سالهای اخیر در مواضع اکبر_ خورده است و مال اکبر به راحتی از گلویش پایین نرفته است.
من برای ملت ایران احترام قایلم و هر چه هم که بگویم _که توی سرم می زنند البته و در ایران و حق حرف زدن ندارم_ باز هم دلبسته ایران و ملت ایران هستم. با این حال من نمی پذیرم که بجای کل ملت ایران از سبزهای ایشان حمایت کنم. چونکه در آنصورت بدهکار و ذینفع و اینطور چیز ها به نظر خواهم رسید و صاحبان انواع سرقفلی های اپوزیسیون ایران بر من خواهند آشفت.
و همچنین البته بدلیل آنکه این فقط رژیم ایران و ملت ایران نیستند که آدمند، بلکه من نیز آدم بودم و زندگی و هدف و اهداف داشتم و بغیر از مبارزه سیاسی، کارهای دیگری نیز داشته ام و شان و جایگاهی در فضای فکری و اندیشه خودم برای خودم داشته ام، که البته در این سالها از یادم رفته اند. و توسط استثمارگران مکیده شده اند و ثمره جان مرا از من خورده اند.
همچنین مفتخرم که طی سالهای اخیر علی رغم اکثریت مطلق ایرانیان بطور نسبتا فعال در عرصه های مجازی و واقعی مورد نیاز حضور داشته و به سهم و به وسع خودم حامی سبزهای ایران (که اعضای برتر از معدل اپوزیسیون ایران در اپوزیسیون ایران را نیز شامل می شود) بوده ام و توی دهان دشمنان اصلی و رسمی ایشان زده ام. و با توجه با آرامشی که از این کار می یابم باز هم تا حدی به این کار ادامه خواهم داد. چونکه دوست دارم و کشورهای 5+1 و رژیم ایران حق ندارند مرا در اینمورد منع کنند. من انگیزه و نیروی زیادی از جنبش سبز در ایران گرفته ام تا 5+1 و رژیم جمهوری اسلامی را بعنوان شریک خدا نپذیرم. من از 5+1 بواسطه وسعت اختیارات و مسوولیتی که دارند تقاضای کمک دارم برای زنده ماندن و زندگی کردن تا سطحی که مغزم به کار بیفتد و بتوانم چیزی از زندگی و عمری که پشت میله های یو. ان. ایچ. سی. آر هدر رفته است بفهمم. زندگی در سطحی که وقتی به اعتبار و پشتوانه طلبهایی که از کشورهای 5+1 دارم می گویم "نه من بلکه کشورهای 5+1باید با تمام وجود و بضاعتشان وارد میدان شده و در قبال سرکوب جنبش سبز در ایران پاسخگو شوند"، زندگی، جوانی و نبوغ من نابود نشود.
هر کشوری که به من کمک کند تا بتوانم قوت بگیرم، مرا به راههایی هدایت کرده که در آن راهها زنده ماندن من بیش از مردنم به نفعم بوده و شادی و سپاسگزاری به پیشگاه خدا و جنبش سبز از این بابت که انواع استثمارگران _اعم از رژیمی یا 5+1 ای و سبز یا غیر سبز_ گمان نمی کنند که منظورم از ذوق زدگی و شکر گزاری "خودشان" هستند، برایم بی خطرتر خواهد بود.
کشورهای 5+1 و رژیم جمهوری اسلامی ایران هر یک باید به میزانی یکسان به خانواده های مورد حمله واقع شدگان سبز ایران سالها و دهه های اخیر _اعم از خانواده های کشته شدگان و یا دیگر آسیب دیدگان_ غرامت بپردازند. مجازات و سرنگون شدن رژیم حاکم بر ایران نیز یکی از انواع همین غرامتهاست که باید پرداخته شود. اگر هر کدام از آن خانواده ها غرامت را نپذیرند من خودم از آن غرامتها نمی گذرم و آن را می پذیرم. چونکه برای حمایت از واویلایی تحت عنوان "تامین بودجه برنامه توسعه پایدار سازمان ملل" کمی پول کم دارم و قصد دارم علی رغم وضع مالی سازمان _حتی به مرحله تشکیل شدن هم نرسیده_ خودم، مقداری به آن برنامه کمک کنم.
من مدتی است که کوتاهی های سازمان ملل را به پای 5+1 نوشته ام و آنها را بواسطه وسعت اختیارات و انواع اعمال اراده ها و جولانگری هایشان مسوول اوضاع نامطلوب جهان دانسته ام و سازمان ملل را در دیدگاهم تبرئه کرده ام. سازمان ملل اگر همانگونه که من گفته ام خوب است و نسبتی نیز با راه سبز (موضوعات جمعی اکبر، سبز نامیده می شوند) اکبر _که سازمان اکبر و سازمان خدای اکبر در امتداد آن هستند_ دارد، باید از همه خانواده هایی که ظلم بر بستگان سبز و مظلوم خودشان را _نه با تهدید و نه با تطمیع_ نپذیرفتند و خونخواه و دادخواه و معترض بودند به شکلهای مختلف حمایت کند و کنار نایستد تا آنها در ماتم و ظلم بپوسند. و ترتیب دادن یک برنامه توریستی برای گشتن بهترین کشورهای جهان، یکی از کمترین وظایف سازمان ملل در قبال آن خانواده هاست.
من عدم ایفای نقشهای آبرومندانه تر از سوی 5+1 در تامین بودجه برنامه توسعه پایدار سازمان ملل را مغایر با اعلامیه ها و بیانیه های قبلی خودم می دانم و به آن اعتراض دارم
و در اعتراض به این موضوع و موضوعات مشابهی از قبیل برخورداری کشورهای 5+1 از امنیت و ثبات
ممکن است دست به خودکشی بزنم.


علی اکبر ابراهیمی
پنجشنبه ۹ مهر ۱۳۹۴
۱ اکتبر ۲۰۱۵
تهران


پست‌های معروف از این وبلاگ

بر سر مهاجران ایرانی چه آورده اند؟

فراخوان سرنگون کردن بیدادگران جنایتکار